به مناسبت ۸ مارچ تعداد زیادی از آدم ها داشتن عکس هاشون رو پست میکردن و مینوشتن که چقدر زن بودنشون رو دوست دارن!
و این باعث شد که من شروع کنم به فکر کردن که زن، این موجود عجیب و زیبا چی داره که انقد به زندگی ها رنگ میده!
یادمه وقتی مامان فوت شده بود خانومای دیگهی فامیل به من میگفتن که زن، نفس یه خونهاس و وقتی میره خونه بی نفس میشه!
و من اون روز ها درک عمیقی از وجود یه زن، حسی که میده و تواناییش نداشتم! با اینکه خودم هم زن بودم.
مامانم با نبودنش به من بزرگترین درس ها رو یاد داد!
من اینو فهمیدم که یه زن میتونه زیر خرباری از درد و رنج باشه ولی باز هم صبح پاشه و برای اهل خونه با عشق اشپزی کنه.به جزییات ریز توجه نشون بده، سعی کنه همونطوری که خودش خاص و زیباس هر چیزی که خلق میکنه، میخواد غذا باشه یا یه ریپرت ازمایشگاه، ارایش باشه یا نقاشی، هر چیزی که خلق میکنه رو خاص و زیبا کنه!
انگار زن زاده شده که به جهان زیبایی نشون بده
بره و تموم موجودات بی جون خونه رو بهشون نفس بده! و خونه رو تبدیل به خونه کنه!
و زن برای من موجودی معرفی شده که میتونه جون بده! میتونه بسازه و خلق کنه!
و همین حس جون دادن به چیز های مختلف همین نرمی و لطیف بودنه است که برای ما زنانگی تعریف میشه
وقتی اون عکس ها رو میدیدم خیلی دوست داشتم منم یه عکسی رو با آدم ها به اشتراک بزارم و از زن بودنم بگم، ولی پیدا نکردم چون حس میکردم تو هیچ کدوم از عکسام زنانگی که میخوام نیست!
و یکم راستش ناراحت هم شده بودم که کو اون زنانگی پس؟
زنانگی به موی بلند و ناخون لاک زدهس؟ یا به داشتن یه هیکل باربی و زیبا؟
ولی نبود! من خیلی خانومای تپلی خوشگل هم دیدم که حس زنانگی که به من میدادن یه دنیا بود!
همینجوری که این سوال برام باز بود روزمرگی هام رو ورق میزدم...
تا اینکه لای حرفام با آدم ها فهمیدم چیزی که باعث میشه زنونگی یه زن به نمایش گذاشته بشه عشقه!
انگار که زن یه گیاهه، تو با عشق بهش اب میدی، اون برات جوونه میزنه، گل میده، جوون میده زیبایی میده... و کنارته! حالا اینکه چقد اون گله عشق میخواد و توجه تا برات سر زنده و زیبا بمونه نوع های مختلف زن ها رو مشخص میکنه!
و همین میشه که بعضی آدم ها با اینکه یه گل خاصی رو خیلی دوس دارن ولی چون نمیتونن به اون گل توجه کافی رو بکنن نمیتونن اون زیباییشم ببینن و گله میمیره کنارشون
اصن همینه که هر گلی یه بویی داره! اصن همینه که هر آدمی یه سلیقه ای داره!
بعضیا گل ها رو میچینن و میزارنشون تو گلدون تا مدتی هم از زیباییشون لذت میبرن و... ولی در نهایت میمیره اون گل...
زن عین گیاهه...
و حالا من....زنی در آستانه بهار :) با کلی گل و عطر و زندگی دورم...
من چقدر زنم؟ چقدر عشق میخوام؟ چقدر از این عشق رو خودم به خودم میدم؟چقدر توانی جون دادن به دور و برم رو دارم؟
اینا همه سوالاییه که جوابش فقط دست منه :)
من زنی هستم که به جزییات توجه داره، به زیبایی توجه داره و سعی میکنه همه چیز رو زیبا بسازه!
من زنی هستم که بخاطر رسم و رسومات زندگی امروز یه لایه محافظ دور خودم کشیدم که قوی باشم و خراب نشم و شاید برای همین این زیبایی و زنونگی من برای همه عربان نیست...
ولی اخ از تواناییم برای زندگی دادن! من میتونم آدم ها رو دور خودم جمع کنم ساعت ها بخندونمشون و باهاشون معاشرت کنم و از حس خوبی که تو صورتشون میبینم شارژ بشم... میتونم وقتی یکی از دنیا و عالم دلش گرفته رو بغل کنم و بهش خوشگلی ها رو نشون بدم!
میتونم دوست داشته باشم! آدم ها رو...بو ها رو...طبیعت رو...و امان از دوست داشتن! دوست داشتن چقدر زیباس...چقدر توانایی دوست داشتن زیباس...اینکه انقدر رقیق باشی که بتونی در قلبت رو باز کنی برای دوست داشتن! و این چیزیه که شاید هر آدمی نداره...
من زنم....زنی که عاشقه... عشقش بند به یه ادم و یه جا یه اتفاق نیست... بلفعل عاشقه...عاشق زندگیه و این شبیه گرفتن یه شمع جلو آینه اس! وقتی عشق رو جلو اینه میگیری هم چند برابر میشه...و دنیات رو رنگی میکنه...
الان میتونم بشینم و به خودم و زنی که ساختم افتخار کنم و دوستش داشته باشم! و میتونم بهت بگم اگه منو خوشکوندی یا از دست دادی واقعا ضرر کردی :)
چون من اونقد عشق تو وجودم دارم که باز برم تو یه باغچه جدید، باز جوونه بزنم و گل بدم! و از دست تموم ادمایی که منو خشکوندن فرار کنم...
فرقی نداره این باغچه و این ادم ها میزارن عشقمو بهشون بدم یا نه...تا وقتی که این عشق تو وجود من هست... من زنده ام!