پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

کاژه یا خانه؟

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۲۵ ق.ظ

خانه : محل سکونت

کاٰژه : کسی یا جایی که به آن حس پناه و امنیت دارید!

 

داشتم به پادکستی از رادیو دیو راجع به خانه گوش میدادم. دونه به دونه دکلمه ها و اهنگای زیبایی پخش میشد و من رو پرت میکرد به سال های پیش!

سال‌هایی که برای ما خونه جایی بود با ۵ تا کلید و آدم هایی که باید هر جا بودن تا شب خودشون رو به خونه میرسوندن!البته من شامل اون دسته آدم ها نمیشدم. منم آدمی بودم که کلید داشت ولی آدمی نبودم که از کلیدش زیاد استفاده کنه. چون همیشه شخص کلید دار دیگه ای همراهم بود :)

اونجا شبیه به یه قفس یا زندانی بود که سال به سال پنجره هاش کمتر میشد و نفس من رو تنگ تر میکرد.

یادمه وقتی باغچه حیاط رو صاف کردن تا ماشینای بیشتری جا بشه تو حیاط چقدر دلم گرفت و من تنها آدم معترض اونجا نشسته بودم و به نشونه ای از زندگی که داشت صاف میشد نگاه میکردم...

بعد تر ها برای حیاط سقفی فلزی گذاشتن که خدایی نکرده ماشین های اهنیمون رو نور افتاب خراب نکنه!

و اون خونه هر روز بیشتر از دیروز خاکستری میشد و از روحش کم میشد! مثل من ... مثل مامان... و مثل همه ادم های دیگه اون خونه!

نمیدونم چی شد که بجای گل تصمیم گرفتیم اهن غراضه بزاریم! و به جای نور یه سقف فلزی و تلخ!

ولی همه اینا نفس من رو کم کم گرفت...

و هر روز خونه بیشتر شبیه میشد به قفس و من میشدم پرنده ای که بیقراره واسه پرواز! واسه دیدن ابی اسمون! واسه ازادی! واسه اینکه بره ... فقط بره... فرقی نداره کجا... فرقی نداره چرا...فقط یه ادم با یه کلید دیگه دنبالش نباشه!

شاید فک کنین وقتی رفتم تهران پرواز کردم؟ باید بگم نه!

اونجا اسمون رو بیشتر میدیدم!‌ولی به پر و بال پرنده قصه وزنه بسته بودن که پا نشه!

بعدم با کلیداشون میومدن دنبالم! و کمی اعتراض باعث میشد پرنده له بشه!

وقتی مامان مرد... کلید از دست همه افتاد! انگار که سر دسته زندانبانا رفته بود! دیگه نه وزنه ای بود نه قفلی و البته نه خونه ای!

از اون دیوارای خاکستری دیگه فقط خاکستر مونده بود و ۴ تا ادم با کلیدایی که از دستشون افتاده بود....

به یه سال نکشیده خاکسترا رو گذاشتیم و رفتیم! حتی دیگه دنبال کلید هم نگشتیم! نشد که بگردیم! انقد درگیر چیزای مختلف شدیم که دیگه کلید برامون مسخره ترین چیز ممکن بود!

از اون خونه ای که روزی پرنده‌ی تازه متولد شده تو پرتقالاش غلت میزد و بوی شب بو یاسش دیوونه اش میکرد و بعد تری که تبدیل شده بود به دیوارای خاکستری، رفته بودیم و حالا یه خونه ی کوچیک با پنجره های کوچیک داشتیم که میتونستی از یه بلندی به پایین نگاه کنی!

ولی چی بگم! بازم اون خونه خونه نشد! بالکنش رو گرد و خاک گرفت! کم کم وسایلش از کار افتادن! جلوی پنجره بزرگش رو یه یخچال گنده گذاشتن که مبادا یه وقت نور وارد این خونه بشه!

پرنده از اون شهر متنفر بود! حالا حس میکرد قفسش دیگه فقط اون ۴ دیواریه نیست یه شهره!

از اون شهر فرار کرد!

خودشو بال و پرشو جمع کرد و رفت تهران! شهری که دیگه دیوارا تنها خاکستری نبود حتی اسمون هم خاکستری بود!

ولی پرنده با همه دردی که تو سینه اش حس میکرد یه ارامش عجیبی تو اون شهر داشت! دیگه حس نمیکرد به دست و پاش وزنه بستن!

 اون خونه که پنجره های بزرگش رو به خیابونی باز میشد که پر از درخت بود شده بود پناه اون پرنده!

ولی انقد تو دلش غم بود انقد از دست کلیدبان ها و خاکستری زمین و زمان کلافه بود که اینبار واقعا پرواز کرد!

اومد سرزمین ارزو هاش!

در به در دنبال خونه بود! میخواست برای یه بار هم که شده یه جایی رو به چشم خونه ببینه نه قفس نه زندان!میخواست چیزی خاکستری نباشه!

الان پرنده نشسته و داره دونه دونه کلمات رو در حالی تایپ میکنه که یه خونه داره! یه ۴ دیواری که دو تا دیوارش پنجره بزرگه رو به کلی سبزی و ابی اسمون! پرنده یه خونه پیدا کرد که دیگه چیزیش خاکستری نیست!

ولی یه چیزی رو از دست داد تو تموم این سال ها!‌شاید چیزی که از اول هم نداشت! شایدم داشت نمیدونم! اونم کاژه بود.

کسی یا جایی که احساس امنیت بکنه!

شاید برای مدتی کوتاه تونست کاژه ای موقت داشته باشه! اینو خوب یادشه! و اون خاطره نمیزاره که از این حس دست بکشه و مدام بهش یاد اوری میکنه که یه حس شیرینی داره این کاژه...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۶/۱۹
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی