پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

حالم واقعا خوب نیست!

هی همه زندگیم میاد جلو چشمم و هنگ میکنم...باید چیکار کنم و کدومش درسته؟

یهو دوباره کلی اتفاق سرازیر شد تو زندگیم!

من خسته شدم بس که راجب روابط عاطفی زور زدم!

از تلاش کردن از فکر کردن و از خواستن خستم!

حتی از اینکه کسی بخواد منو هم خستم! دلم ارامش میخواد!

ادما میرن تموم میشن بعد از چند وقت که داری زندگیتو میکنی یهو دوباره پیداشون میشه! بهت میگن دلتنگتن!

بعد وقتی صورتت علامت سوال میشه میگن فقط همین! فقط دلم تنگ شده! میگم ینی الان دوستیم؟ میگه نه! میگم اشناییم؟ میگه نه من میخوام بیشتر بات حرف بزنم

میگم رابطه میخوای؟ میگه نمیشه تو دوری من دورم! نمیشه!

میگم پس چی

میگه دلتنگتم!

میگم دوستم داری هنوز؟ میخنده!

بعد از حرف زدنمون من میرم تو فکر! بعد تو دانشگاه کسیو میبینم که دیروز تلاش کردم بهش بفهمونم که به درد هم نمیخوریم! ازم میخواد بازم صحبت کنه!

میگه من هیج تلاشی نکردم که نگهت دارم و میخوام تلاش کنم!

میگم من الردی تصمیم گرفتم!

میگه تو از اینده چیزی نمیدونی

میگم از الان که خبر دارم!! الان که میدونم چ خبره!

ساکت میشه نگام میکه بعد با یه حالت بغصی بهم میگه why are you the way that you are

میخندم و دوست دارم بهش بگم من ک س ش ر م خب! برا همین چیزاس که اصن با هم فرق میکنیم!

همینجوری که دارم با این حرف میزنم میرم سمت داروخانه تا داروهای روانمو بگیرم! این وسط اکسمو میبینم! بدون سلام کردن بهش و با انزجار میرم تو اتوبوس ولی داستان همینجا ختم نمیشه!

ادمایی که ازشون نفرت دارم هم یکی یکی میان تو همون اتوبوس!

از دل درد پریودی به خودم میپیچم و اون ادمی که تا چند دقیقه پیش ازم میخواست که بازم باهاش ادامه بدم شروع میکنه به تیکه انداختن و شوخی کردن! 

جشمام رو به اطراف میچرخونم و فقط میخوام که زودتر به مقصد برسم!

 

بعد از برگشت به خونه میافتم روی تخت! میرم توی گالری گوشیم! به سیل ادم های اومده و رفته تو زندگیم نگاه میکنم!‌به شلوغی قبل از اومدنم!

چقد وقت نشد من اصن چیزیو هضم کنم این وسط!

چقد همه چیز تو گلو گیر کرده!

این وسط یه خط درمیون یادم میاد یک ماه تا سالگرد مامان مونده!

با کلی احساسای درگیر میشینم پشت میز تا شاید بتونم برگه هامو حداقل صحیح کنم!

ولی فایده نداره...

پس اینجا رو باز میکتم و سعی میکنم بنویسم تا یکم شاید از این مغز شلوغم راحت شم!

دارم فک میکنم دلم چی میخواد الان تا خوب شم؟!

واقعا چیزی جز تنهایی نیست! دلم میخواد تنها باشم برای مدتی! 

خستم.....از همه ادم ها خستم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۰۵:۱۳
پنگوئن