پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی

اولین پست!

شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

سلام!

خب بعد از دو سال دوباره این صفحه رو باز کردم تا یه بلاگ جدید بسازم!

چند ماهی هست که با خودم کلنجار میرم که باز درست کنم بلاگ رو یا نه!؟اصلا نوشتن تو یه صفجه ی مجازی و نگه داشتن یه سری تجربه کاره درستیه یا نه!این روزا جوابشو پیدا کردم!فهمیدم این روزایی که دارم خیلی چیزا رو تجربه میکنم و دارم تصمیم گرفتن رو یاد میگیرم باید بنویسم!باید بنویسم تا یادم بمونه!

یه روزی برگردم نگاه کنم و ببینم که اگه درست بوده کارم چرا درست بوده و اگه غلط بوده چرا!

یه دلیل دیگه هم دارم!

به روزایی تو زندگیم رسیدم که خب هیچ کسی نیست!منم پر حرف!!!باید یه جاییخالی کنم این پر حرفی رو حتی اگه بدونم که کسی هم نمیخونه!

خب برم سراغ این روزهام!

روز های 20 سالگی که در دانشکده فیزیک دانشگاه شهید بهشتی میگذره!

امروز برگشتم به سال ها قبل و فکر کردم سال کنکورم واقعا بخاطر چی جنگیدم!؟اصلا جای درستیم یا نه!؟این همه تلاش و زجری که دارم میکشم همونی که من میخواستم؟؟

یکم فکر کردم!

من دقیقا جاییم که میخواستم!

فیزیک میخونم!با همه سختیاش!و جا نمیزنم!این همه که جا نزدم و نمیزنم توش!

تو بهشتی ! برای "من" بهترین دانشگاهی که میتونست باشه! گاهی وقتا انقد عاشقش میشم که میگم چه جوری باید یه روزی از اینجا دل بکنم؟!درختای بلندش و شیب های زیادش!غروبا و طلوع های قشنگی که داره!جو دوست داشتنی دانشکده اش حتی!

ساز میزنم!سنتور! و خب توش خوبم!این حرفیه که استادم بهم میزنه!درسته ابتدای راهشم!ولی شروعش کردم با هر مخالفتی که بود!

باشگاه میرم!همیشه دوست داشتم هیکل رو فرمی داشته باشم!کلا هم ورزش بهم حال میده!وقتایی که باشگاه میزم احساس میکنم همه زهر وجودم عرق میشه میاد بیرون!اون دردی که میکشم حس میکنم بهم قدرت میده!اصلا تا حالا به این فکر کردی چرا درد باشگاه انقد میچسبه؟!تو هدفت از باشگاه رفتنو میدونی در راستاش کار میکنی و چیزی که میخوای با درد میسازی انگار این درده بهت میگه که این درست شدن خورده خورده واقعیت داره!تو داری قوی میشی!تحملو یادت میده اصلا!

مستقل شدم!نمیگم کاملا!ولی خب خیلیییی مستقل تر از سال ها و روز های پیش!یه چیزی شدم که میتونم واستم و بگم خودم میخوام فلان کارو انجام بدم!!خیلی تلاش کردم براش که یه روزی این جمله رو از مامانم بشنوم که :من به تو بیشتر از هر ادم دیگه ای اعتماد دارم!خیلی سختی کشیدم تا بتونم رو پای خودم وایسم!بدون هیچ جنس مذکری!درسته روزای کمی از این موضوع میگذره!ولی تونستم!درد روزای اولش رفته!وقتی چند روز بتونم حتما برای مدت طولانی تری هم میتونم!خیلی تلاش کردم تا به حدی برسم که نذارم برادرام تو زندگیم دخالتی کنن!نذارم زندگیم بشه تحمیل افکار دیگران!خیلی تلاش کردم که حقمو بگیرم!حق اینکه این زندگی ماله منه!نه کس دیگه ای!

تو دانشکده یه عنصر معلومم!کسی هستم که خیلیا میشناسم!نمیدونم این موضوع خوبه یا بد!ولی من این شناختنو دوست دارم!سال بالایی و سال پایینی منو میشناسن!حتی بچه های ارشد و دکترا!حتی استادا!خب واسه اینم تلاش کردم!برای اینکه استادا بشناسنم!برای اینکه قابل اعتماد باشم براشون خیلی تلاش کردم که قدم کج نذارم!که بفهمم این حرف رو که ادم یه شبه یه فیزیسیت خوب نمیشه!باید خون دل ها بخوری!باید نمره کم بگیری تمرین غلط غلوط بنویسی و کپ نزنی باید مشروط شی اگه شده ولی روی اصول درستت باشی!هر چقدم که خوب بودن خوب نباشه و جامعه معنی خوب بودنو نفهمه ولی هر چیزی اصولی داره!اصولشو زیر پا بذاری کارما هم تو رو زیر پا میذاره!

همه ی این حرفا معنیش این نیست که من اشتباه نکردم!اتفاقا معنیش اینه خیلیییی بیشتر از خیلیا اشتباه کردم تا اینا رو فهمیدم!چه حرفا که شنیدم راجب خودم!چه روزایی با خودم و هدفم لج کردم و له کردم خودمو!چه جاهایی که اشتباه بودو رفتم!مثل بیمارستان لقمان!چه کارای اشتباهی که کردم و یه نفرو به خودم راه دادم!به روح خودم!و برای بیرون کشیدنش چه زجه ها که من زدم!چه روزایی که من لج کردمو و گفتم گند میزنم به خودم!!چه چیزایی که من امتحان کردمو چوبشو خوردم مثل سیگار و ...!

ولی تو همه این روزا تو همه ی این اشتباها یه خودی تو وجودم بود که کج میرفتم میزد تو سرم میگفت راهت اونوریه!نمیدونم شایدم شانس اوردم و همیشه انقد خوش شانس نباشم!شاید همیشه انقد ادمای خوب تو زندگی من پیدا نشه که منو به ساز زدن به درس خوندن یا ورزش کردن هل بده!نمیدونم شاید این خودی که براش زیاد تلاش کردم قسمت عمده ایشو مدیون اطرافیانشه!شایدم باید از خودم ممنون باشم!چون خب به هر حال تو زندگی هر ادمی این اتفاقا هست!مهم اینه که چقد تو انگیزه میگیری ازش و خب چقد اجراش میکنی!؟و خب حالا که اجرا کردی اگه اون ادمه از تو زندگیت رفت به هر دلیلی تو میندازی اون انگیزه رو کنار یا خب قوی ترش میکنی؟!

راستش الان که دارم فک میکنم زندگی چیزی نیست جز همون تصمیمی که تو صبح میگیری که پنج دیقه بیشتر بخوابی یا بری سر کلاس؟!

اینکه پیاده بری دانشکده یا با اتوبوس؟

اینکه سر کلاس جلو بشینی یا عقب؟

اینکه با کی حرف بزنی یا نزنی؟

اینکه پر انرژی باشی یا نه...

همین چیزای کوچولوی هر روزه که زندگی من و تو رو درست میکنه!

همین چیزاس که باعث میشه ادمای اطرافت عوض بشه!همین ادمای مختلف رو به سمت تو جذب میکنه!

و همین اتفاقای کوچیکه که تو رو تبدیل به تو میکنه!

من خوشحالم....چون بالاخره تونستم!

درد داشت ولی تونستم!

پس هر چیز درد داره دیگه ای هم میتونم!فقد باید تحمل کرد.....!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۸

نظرات  (۸)

سلام :)
امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه و پر انرژی  با سختیا ، باغمها و با خاطرات تلخ بجنگین و توی مسیر زندگیتون با عشق بدویین و از داشته هاتون لذت ببرین :)
پاسخ:
مرسییی
میدویم با عشق :)!
چقدر خوبه که پست اولت اینقدر حال خوبی داره:-))))امیدوارم پستای اینجوریت زیاد باشن:))
به دنیای بلاگ هم خوش برگشتی💕💕💕
پاسخ:
مرسییی
منم امیدوارم هم واسه خودم هم واسه بقیه :)
مرسییی💜
تحمل هم بخشی از زندگیه.
وقت کردی بهم سر بزن.
پاسخ:
اوهوم :)
چشم

اون حرفای آخرت که تصمیم های کوچیک میتونه سرنوشت ساز باشه کاملا موافقم...چون همین تصمیماست که عادت ها رو میسازه..و همین عادت هاست که زندگی رو عوض میکنه!

پاسخ:
عادت چیزه کثیفیه ولی!الان صفحه رو باز کردم راجب عادت بنویسم! :)

این اینجا یادگار

خودم نبودم پیامم باشه

(به دلیل خودخواهی زیاد)

دل کندن از بهشتی کار سختیه:') خیلی. امیدوارم تا دکتری‌ت همونجا باشی بعدم استادد دانشگا شی که نخوای ازش دل بکنی:)) 

پاسخ:
من الان دکترام و دیگه بهشتی نیستم :)

عع! :)) موفق باشی عزیزجان*-*

پاسخ:
ممنونم:)

خیلی خوب نوشتی . لذت بردم از صراحت لهجه ت . لذت بردم از ثابت قدمی ت .

 

اما یکی دوتا مورد ذهنمو‌مشغول کرد.

اون پاراگراف که نوشتی یک‌نفرو به روح خودم راه دادم... رو نمیتونم با پست امروز صبح ت... "نقطه گذاشتن رو یاد بگیریم" جمع کنم . 

بنظرت تا کجا باید ادامه داد ؟ 

برا خودمم پیش اومده . اما نمیدونم اسمش " باج دادن به یک گرگ‌درون " هست یا " پیمودن مسیری برای پیدا کردن قله مناسب"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی