پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

نمیدونم چه اتفاقی فتاده بود که این همه مدت از نوشتن دور شده بودم

شاید از نالیدن هام دیگه خسته شده بودم! از اینکه چیزی تغییر نمیمرد و دست و پا زدنام هیچ فایده‌ای نداشت!

اینحا ننوشتم که این روزا دارم تو یه کافه بازی کار میکنم! خوبیش اینه مجبورم یه مدتی رو خارج از خونه باشم و از این پیله تنهایی لعنتیم بزنم بیرون!

نمیدونم چی حالم خوب میکنه! ولی میدونم دلم واسه اینکه حالم یه مدت خوب باشه تنگ شده واقعا!

هر کاری میکنم من اون مبینای خوشحال نیستم دیگه!

اونی که قبل کرونا بود!‌همون ک س خ ل ی که تو راهرو دانشکده راه میرفت و صدای حرف زدنش تو هر سه طبقه میپیچید!

یه چیز عجیب که این مدت دو سه بار شنیدم اینه که اروم حرف میزنم :))) فک کن!!‌من!!

الان تو کافهه هم سعی میکنم شاد و شنگول بنظر برسم ولی... همین که برمیگردم خونه.... نمیدونم یه خستگی ت خ م ی بدی دارم!

تراپیم رو دارم هر هفته میرم و یه سری چیزا رو شده که پشم ریزونه برام... ولی صرفا الان داره مشکلات رو میشه!

سیگار برگشته تو روزام متاسفانه.... بابتش ناراحتم واقعا! ولی حس میکنم نیازه که باشه این مدت....

دل‌تنگ... دل تنگ خیلی چیز‌ها و خیلی آدم‌ها!

و واقعیت اینه که نمیشه هیچ آدمی رو با کس دیگه‌ای جایگزین کرد! و این تلاش بیخودیم برای گرفتن محبت از دست رفته‌ام صرفا همه چیزو برام سخ تر و بدتر کرد!

کاش هیچ وقت اون روز تو ویو نمیشستم باش حرف بزنم! کاش هیچ وقت اون پسره تو زندگیم پیداش نمیشد که بعدش این اتفاقات بیافته

کاش الان دوستامو داشتم

کاش مسئول حال بد خودم و دوستام نبودم! کاش هیچ وقت آرشو اینطوری نمیدیدم....

کاش کرونا نمیشد....کاش یهو ورق زندگیم برنمیگشت!

خیلی زود بود واسه این همه تحربه! واسه این همه تحمل کردن...

 

دلم آشوبه اسماعیل!‌ دلم آشوبه!

دل‌تنگ و واقعیت اینه! که مدام از تنهایی فراریم میده! مقابله کردن با این احساس تخمی دل‌تنگی!

 

پارسال این روزا....به فکر امسال این روزا بودم....یادته؟

 

اما نحسی افتاده بود.... هر جی اب میجستیم تشنگی میومد...

 

دیگه توان نوشتن نیست!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۲
پنگوئن