پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

ارتفاع بازی

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۷ ق.ظ

حیفم اومد از دیروز نگم :)

دیروز که اخرین روز هفته ی پیش بود منم باید اون برنامه هایی که تو دو پست قبل گفته بودمو اجرا میکردم تصمیم گرفتم صب پاشم برم توچال!

5 از خواب بیدار شدم و با همراهی فاطمه راهی توچال شدم!

اقا ما رفتیم حرکت کردیم و اینا رفتیم و رفتیم...هوا بسی گرم بود!منم کلاه نداشتم افتاب داشت مغز کله ی بنده رو میخورد!

در سه روز گذشته ی دیروز که کلا در خوابگا سکنا گزیده بودم و تنها تفریح و مسافت زیادی که طی نموده تا دس به اب بود ، دچار چشم درد شده بودم و فک کنم نمره چشمام ریخته بهم!

خلاصه که تو کوه هم این افتابه فشار اورد و اینا ما چشم درد گرفتیم

چشمه واستادم تا صبونه بخوریم!ولی بعد تصمیم گرفتیم بالاتر نریم و برگردیم!چون هم باید درس میخوندیم هم بالا تر رفتن مساوی خستگی بیشتر و ...!

درسته به اون حدی که به خودم گفته بودم نرسیدم ولی حداقلش اینه که انجامش دادم :)

برگشتم خوابگاه و مادر گرام زنگ زد!

دیدم صداش بغض الود ایناس...فهمیدم با زنداییم صحبت کرده که یکم نا خوش احواله!

بعد گفتش که بیا بریم ببینیمش یا اینکه بگم اونا بیان اونجا

منم لباس عوض کردم و راهی خونه شدم!

رفتم خونه ی جدید :)

خونه ی خوبی بود!امم یکم دل باز تر از خونه ی قبلیه ولی خب اون گوگولی بودن اونورو نداره احساس میکنم!

و اینکه شدیدا به زنگ و تعمیر یه سری جاهاشو خوشگل سازی نیاز داره کلا!

بعد هیچی دیگه

مامانم کارتونای وسایلامو داد دستمو گفت بچین :)

منم عاشق این قرتی بازیا چیدم!

داداشم اومد گفت قراره 10 روز دیگه بیایم نقاشی کنیم جمع کن !! منو میگی اینجوری شدم :(((

اخرشم چیزی جمع نکردم گفتم بعدا جمع میکنم!

دوبار تلاش کردم بخوابم و تلاشام بی ثمر بود!عصر که شد مامان با زنداییم صحبت کرد و معلوم شد حالش باز بد شده و بیمارستانه!

همه غمبرک زده بودیم نگا هم دیگه میکردیم

بابام دستور فرمود که همه به خط شیم بریم بیرون!

رفتم نشستیم تو ماشین داداش گفت کجا برم؟!بابا گفت میخوای برو تجریش

داشتیم میرفتیم تجریش من تو راه چشمم خورد به برج میلاد!گفتم عه میلادم میتونیم بریما

داداشم گفت عه اره منم نرفتم تا حالا بریم میلاد :))

ما هم رفتیم میلاد :)

اینقده با مزه بود :) دو بار اومدم بیرون از شهر و همه شهر و ریز دیدم دیروز!

دیروز روز خارج شدن از حدود بود :)

درسته نتونستم درس بخونم ولی واقعا بهش احتیاج داشتم!به این که بدون دردسر یه تایمی با خانواده باشم!

به اینکه برم کوه و رفرش شم!

به بابام و خنده هاش نیاز داشتم!

و خب راضیم خدا رو شکر :)

حالا از اون کارای هفته ی پیشم بگم!

تقریبا به طرز معجزه اسایی همه چیز طبق روال برنامه پیش رفت!

حتی برای تموم کردن تحلیلی که من سه روز وقت گذاشته بودم ساعت 12 شب روز سوم دقیقا تحلیلیم تموم شد :)))

5 تا از کارای دو پست پیشم انجام شد و دو تاش موند!که یکیش رو منتظر دختر خاله ی گرام بودم که خبر بده دومیشم گلدون نتونستم بخرم چون میخوام نقاشی اینا کنیم گفتم اذیت نشه :))

اینه که میگن ادم باید تایم تیبل بچینه :)

و تامام :)

مبینا

تهران-بهار 98


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۵
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی