پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

اسمون همینه :)

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ق.ظ

دارم میرم دزفول :)

دلتنگم برای خانواده ام ولی اصلا دوست ندارم برم دزفول!

حال عجیبی دارم این چند روز!

دیروز تو کانون دیدم بچه هایی رو که بیرون از کلاسم نشسته بودن و گوش میدادن!بعد از کلاسم ازم خواستن که یه کلاس دیگه هم براشون بذارم!

دوست نداشتم بهشون نه بگم!ولی واقعا فکر میکنم بهم فشار‌ بیاد...

دیروز با تمام سلول هام داشتم شکر میکردم!برای این چیزی که هست!برای این اوجی که درست شده!

الان تو اوج خودمم!شاید با ایدآل هام فاصله داشته باشه ولی هر چی هست برای من اوجه، اکسترمم از نوع ماکزش :)

دیشب با بچه ها رفتیم بیرون و جوجه خوردیم :))) یه داستان جالبی بود این جوجه ها

اقا میلاد گفت من جوجه میارم منم خوشحال گفتم خوبه خب

بعد اومد دیدم مرغ خورشتی اورده :))) و هیچ موادی هم بهشون نزده!

یعنی کارد میزدی خون من درنمیومد 

سریع رفتم خونه و مواد ریختم توش گفتم عمرا مزه بگیره

اخه مزغاش هنوز یخ زده بود

بعد اقا شایان اومد و گفت برای هانیه و ارش هم مرغ گذاشتین؟

و ما فهمیدیم که اوپس مرغا کمه

خلاصه دوباره خریدیم و اونا هم یخ زده :)))

ولی در نهایت یه جوجه ی مشتی زدیم و خیلیییی خوب بود :))) خودم به اشپزیم نمره ۱۰ دادم :))))) البته بچه ها پایه منقل بودن من فقد مواد زده بودم :)))

دو روز پیششم که مونوپولی بازی کردیم و کلی حال داد :)

فرندز به فصل ۷ رسیدم و بهترین فصلش تا الان همین ۷اش بود!با تمام وجودم دوست ندارم تموم بشهههه

فکر کنم باید برم سوار شم:)

همه جا اسمون همینه :)

مبینا-ترمینال جنوب :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۱۶
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی