پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

روز ناخواسته ها

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۳ ب.ظ

دوست دارم از اتفاقاط عجیبی ک امروز افتاد بگم!

از اینکه صب زودتر بیدار‌شدم رفتم دانشگاه و ناخواسته تو ثبت‌نام بچه های ۹۸ کمک کردم

از‌ اینکه بعدش ناخواسته رفتم پژوهشکده واسه مصاحبه و کلی حرف جالب از اقای شریفی شنیدم

از اینکه بعد از اون خیلی ناخواسته باز نشستم با مرسا یادگاری حرف زدم!

و بعدش میلاد و تموم شدن رابطه!

صبح وقتی بچه ها گفتن بیا پای سیستم واقعا هیچی بلد نبودم!یه نیگا انداختم و با تمام وجود سعی کردم بفهمم باید چیکار کنم!و‌شد و درست شد!یه لبخند به خودم زدم!اولین‌ باری بود که از‌این‌کارای اسکن و اینا میکردم و جالب بود برام :)

بعد از کلاس علی اکبری نشسته بودم پایین و داشتم با سحر سایتای دانشگاها رو نیگشتیم که زهرا زنگ زد گفت میری پژوهشکده؟

منم گفتم باشه!با اینکه نمیخواستم برم

رفتم اونجا یه اقایی بود به اسم شریفی!نشست حرف زدن!از سیستمی ک برای اموزش وجود نداشت گفت!از تابع گاوسی هر ورودی!با خودم فکر کردم من کجای تابعم؟!جوابم این بود اون قسمت پهنه ی بچه های متوسط!شریفی اعتقاد داشت این دسته متوسط نباید زور بزنن پیپر بدن!باید زیر ساخت رو درست کنن!

گفت تسلیم نشیم!گفت درس بخونیم خیلی بیشتر بخونیم!از دکتر شجاعی گفت!از دکتر ابراهیمی!

و کلی شوق و انگیزه ای که دوباره و دوباره توم جون گرفت!

از این رابطه ی تعادلی گفت!یه نصیحت بزرگ!گفت هیچ‌ وقت چیزی یا کسیو که خیلیییی دوسش دارین انتخاب نکنین!چون اون بدترین انتخابه!عین رابطه ی یک طرفه توی شیمی میمونه!یه روزی که اون روز زود هم میرسه واکنش گرات تموم میشن!ولی وقتی یه چیزیو نه خیلی دوست داشتی نه خیلی بدت میومد، لین رابطه تعادلی میشه!و برگشت پذیره!برای همین زود تموم نمیشه :))

راست میگف!

نرگس ازش پرسید فیزیک به درد میخوره؟گفت من با فیزیک جامعه شناسی یاد گرفتم!وقتی دیدم با یه فشار رفتار یه ذره چقد میتونه عوض شه فهمیدم رفتار یه ادم با این همه اختیار زیر فشار خیلی بیشتر میتونه عوض شه!

نرگس پرسید موفق شدن تو فیزیک باعث میشه از همه چی جا بمونیم؟اقاهه گفت ادم وقتی به یه بعد زندگیش خیلی اهمیت بده قطعا بعد های دیگه اسیب میخورن

من مثال فاین من و خوشگذرونیاشو زدم!گفت هواست باشه خودتو با کی مقایسه میکنی!فاینمن یه نیگا میکرد عمق مفهوم رو درک میکرد...

گف واسه نمره درس نخون ولی از نمره غافل نشو!

گفت بجنگ!...

و خوشجالم که رفتم برای مصاحبه!

بعد اومدم‌پایین و اتفاقی با مرسا هم‌صحبت شدیم

فهمیدم چقد ادمای خودخواه عجیبن!و چقد ادما میتونن رو های مختلف داشته باشن!

بهش حق دادم اگه نخواد بیاد باهامون بیرون!

و حرفای جالبی بود!

بعد از مرسا با میلاد برگشتم خونه!

بالاخره پس از‌سال ها بهش شیرینیشو دادم!ولی زیاد خوش‌مزه نبود اونجا ک رفتیم!

بعد از اونجا بحث‌مون شد!

و تموم شد!

اومدم خونه‌زنگ زدم به صبا...براش همه چیو تعریف کردم!و اینکه دوست نداشتم تموم شه!از ترسم گفتم و از‌زندگی تنهایی!از شرایطم!از اتفاقات اخیر...

صبا همه‌ رو شنید!بعد گفت فکر میکنم تو به یه تایم برای خودت بودن احتیاج داری!گفت فکر میکنم تصمیم درستیه!گفت خودمو مقصر ندونم و گفت کاره اشتباهی نکردم.‌‌..

صبا دختره فهمیده ایه...و دوست داشتنی

میدونم قراره بهم سخت بگذره...ولی نمیدونم چرا حس میکنم کاره درستی ک باید بکنم همینه!

هر وقت چیزیو نمیخوای اتفاق میافته!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۳۱
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی