سبز روشن!
ادم هرکاری میکنه تا حال خودشو خوب کنه!
حتما من ادم نیستمکه در پی بد کردن حال خودمم!
راستش نمیدونم ، نمیدونم حالم خوبه یا بد!چرا خوب؟چرا بد؟!
جدیدا سعی میکنم تنها از پس کارام بربیام!شایدم جدیدن نیست...
داشتم با زهرا و سحر حرف میزدم...دیدم من یه سری رفتارم فقد واسه یه برهه زمانی بود که واقعا داشتم به هرچیزی چنگ میزدم تا تو باتلاق غرق نشم!
مثل یه زخمی که روش نمک بپاشن دیروز موندم دانشگاه!تا نمک پاشیده شه!تا اشکم دراد از دردش تا عادت کنم!تا ضد عفونی شه!تا خوب شم!
حالم خوبه ها!
با دوستام بیرون میرم درسمو میخونم به ادما لبخند میزنم سعی میکنم مهربون باشم!
سعی میکنم آدم باشم!
حالم هم خوبه هم بد!از اون بیخیالی و خوش گذرونی کنار میلاد خبری نیست
از اون حال بد و تحقیر و گریه زاری کنار امیر هم دیگه خبری نیست
ولی من یادم به وسعت تاریخه!
به وسعت تمام خوبیا و تمام بدیای تاریخ!
همه چیز رو مو به مو یادمه...و همونجوری که شاهین کپشن گذاشته بود بخشیدن سخته!واقعا باید خیلی مشتی باشی که بتونی ببخشی!
من خوبیای ادما رو نمیتونم فراموش کنم!ولی همونقد بدیاشونم یادمه!و بنظرم سخت ترین کار بخشیدنه!
من نبخشیدم...
هیچ کدوم از ادمای گذشتمو نبخشیدم!شاید اصلا واسه همینه که گذشتم واسم تموم نشده......
دیروز داشتم میگفتم من وقتی رابطه ی ناسالمی که با امیر داشتم رو تموم کردم یه زندگی دیگه جلو روم وا شد که هبچوقت دیگه نمیخوام برگردم عقب
ادمای خوب و مهربونی شناختم و کسایی که معنی ارزش رو بهم نشون دادن!
ولی تو سرم کلی سواله!کلی سوال!
زندگیم هدف پیدا کرد...جاده اش اسفالت شد با یه سری مانع و ... ولی رفتنیه!
این تغییر فاز هم مثل تمام تغییر فاز های دیگه ام واسه خودمه!و تنها کسی که میتونه هندلش کنه منم!
حل میشه نه؟!
سمیرا دیروز اومد بغلم کرد!گفت خوبی؟گفتم خوب میشم :)
سپنجی دید منو گفت مبینا خوبی؟ گفتم دارم تلاش میکنم، خوب میشم :)
من میدونم که خوب میشم!خوب تر از همیشه!من میدونم یه روزی تمام این زخم و نمکا تموم میشه!
من میدونم یهروزی دنیا خوشگلیاشو نشون میده!
من به روزهای روشن ایمان دارم
یبز شی، سبز روشن!