بی کسی مطلق :|
امروز یه روز تعطیلی بود که من باز دانشکده بودم !
راستش تصمیم گرفتم کمتر از اینی که الان هست برونگرا باشم!انقد همه چیزمو به همه نگم!
شاید باید کمتر حرف بزنم اصن!نمیدونم
اروز مثل هر روز بحث رفتن خیلی عمیق بود تو دانشگاه!
مهرزاد بهم میگفت زبان بخون و پشت گوش ننداز!ولی من امروزم کماکان نخوندم!
این همه ساعت رو کتاب بودم فقد تونستم تا اونجا که استاد درس داده کتابو بخونم و دو تا سوال حل کنم!فقط دو تا دونه!خیلی زمان میذارم رو سوالا و واقعا این درست نیست!
نمیدونم چرا جدیدا احساس کودنیت میکنم!
دوست دارم یکی بیاد بهم ثابت کنه کودن نیستم!فقد گفتن نمیخوام!
دوست دارم یکی بهم اثبات کنه که ادم بدرد بخوریم!
حتی یه کوچولو...
یکم این هیچکی نبودنه و نبود اینستا و همه این داستانا داره بهم فشار میاره!به شدت دارم احساس تنهایی میکنم!ولی کماکان حاضر نیستم سر صحبتو با کسی باز کنم!
باید یه فکری به حال خودم کنم!
فکر نکنم برون گرا یا درون گرا بودن دست خود آدم باشه...من بعضی اوقات که حالم بد بوده یا از چیزی ناراحت بودم ولی خواستم اوکی خودمو نشون بدم ..نتونستم... چون تمام اطرافیانم درجا ازم میپرسن چی شده؟...پس بنظرم زیاد روش کار نکن
و اما مسله رفتن که خودمم هر روز دارم با چشمام میبینم که چنتا از دوستام هی درگیر کاراش هستم..و تقریبا برام عادی و بهتر بگم "عادت" شده
گفتی عادت بده ..آره بده...ولی بعضی اوقات تحمل غصه(مثل رفتن دوستا به کشورای دیگه)عادت میشه واسه آدم...که باعث میشه دیگه برات عادی بشه