پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

آریا

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ

اممم همیشه دوست داشتن نیست که باعث تموم شدن یا شروع شدن رابطه میشه!

دیروز همه‌ی دوستای طبقه سه ایم خونمون جمع بودن و چه جمعی شد :)

پریشب تا صبح بیدار بودم و نمیتونستم بخوابم...با دو تا ترس بزرگم مواجه شده بودم...تنهایی و تاریکی!

برای همین صبح که بچه ها اومدن منگ منگ بودم و هر کی میدید میگفت چرا انقد خسته ای...

سحر که رسید کشوندمش تو اتاق و براش تعریف کردم..بهش گفتم چقد حالم بده...

از قبل هم گفته بودم ک مواظبم باشه که گند نزنم...

تقریبا هیچی غذا نخوردم...و فقط داشتم ع ر ق و ش ر ا ب میخوردم...

فقط میخواستم اثر کنه...حالم اصلا خوب نبود...

و انقد خورده بودم که یه گوشه ای نشسته بودمو من وراج ، در سکوت عجیبی بودم

رو به اخرای مجلس بودیم بعد از کلی رقصیدن و بازی و خندیدن های خیلی خلی زیاد...

که حس کردم حالت تهوع دارم...رفتم کنار شایان...و بهش گفتم حالم خوب نیست

منو کشوند جلوی حموم

میلرزیدم با تمام وجودم...حالم بد بود خیلی بد...

سحر بغلم کرده بود...

من همش میخندیدم...

یهو شایان گفت به نظرت چی تو تولدت کم بود...؟!

اها اینو گفتم که این ادما جمع شده بودن تا تولد چند نفر رو بگیرن من سحر و ماهرخ :)

بعد از سوال شایان...اروم گفتم اریا...و بغضم ترکید...

سحر سعی میکرد همه رو خفه کنه!ارمینی که همش از مستی داشت میخندید و چرت میگفت ، شایانی که با این جمله رید

و نرگسی که پرید تو بغلمو گریه کرد و باعث شد من زاااااار بزنم :)

و سبک شدم!چون بالاخره تونستم گریه کنم :)

تگری نزدم...و بعد از اینکه حالم خوب شد شایان اومد بغلمو گفت که بهت افتخار میکنم دختر :))) ‌و یکم خاطره گفتن تو همون راهرو بین دستشویی و اتاقا هممون تجمع کرده بودیم :)

خوشحال شدم که بچه ها دورمن...چون اگه نبودن قطعا حالم بدتر از این حرفا میشد...

دیشب تو خواب و بیداری داشتم فکر میکردم که اینکه رابطمو تموم کردم خوبه یا بد...

صبح که بیدار شدم اولبن حرفی که به سحر زدم این بود ! و سحر گفت تو به اندازه ی کافی دلیل برای این کارت داشتی...

و با خودم فکر کردم که اره...شاید 

سحر رفت و من داشتم توییتر رو میگشتم که دیدم اریا یه توییت گذاشته

و واقعا تیر خلاصی رو با این توییتش زد...!

باز از شهر و نژاد و کوفت و زهرمار! و الان فهمیدم اون دید شهرستانی مامان و باباش چقد روی دید خودشم تاثیر داره!!!!

واقعا از اعماق وجودم شکستم...

داشتم فکر میکردم تو این چند ماه رابطه من چه کارای بدی کردم؟!چه بدی به این ادم رسوندم که الان این حرفو میزنه؟!

گاهی وقتا یه سری رفتارا یه سری ادما رو بد از چشمت میندازه....بد!

شاید از سر عصبانیت باشه توییتش شاید از لج...از هر چی که هست تمام دلایلم برای تموم شدن رابطه رو تایید کرد :)

و من چه ساده لوحانه هر بار دل میدم :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۲
پنگوئن

نظرات  (۱)

اگه اشتباه کردی مهم نیست 

جوونی بلاخره 

اسمش اشتباهه

ولی اگه بازم حالا یا دوماه دیگه یا دو سال دیگه بازم تکرارش کردی

ببخشید،ولی احمقی

اینو پستتو بعد از چت کردم باهات راجع به مسابقه رباتیک دیدم

وگرنه باهات صحبت میکردم(اگه دلت میخواست)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی