پنگوئن!
-اگه پاک کن نداشته باشی با اشتباهاتت چیکار میکنی؟
-اگه یه روزی سیاهی وجودتو پیدا کردی چیکارش میکنی!؟میکشیش؟!
-میدونی بیشتر بخوای بیشتر زمین میخوری؟!محکم تر؟!
-از شروع میترسی؟!
-وقتی میدونی یه کاری اشتباهه چرا انحامش میدی؟!
-نه میخوام بدونم مثلا کسی هست که ندونه سیگار ضرر داره؟!پس چرا میکشن بعضیا!؟واقعا حال کسیو اروم نمیکنه!همش تلقینه!همش عادته!
-واسه هر سوالی یه جوابی هست!
-لاغر شدن یه راه داره چربی سوزوندن!ولی چربی سوزوندن هزار تا راه داره!هنر اینه راه مخصوص خودتو پیدا کنی!
-پیشرفت کردن یه راه داره درس خوندن!ولی درس خوندن هزار و یک راه داره!هنر اینه راه مخصوص خودتو پیدا کنی!
-موفق نشدن یه دلیل داره درس نخوندن!ولی درس نخوندن هزار و یک دلیل داره!!!!هنر اینه بدونی از چی داری میخوری!
-شاهین یه کاری رو همیشه میکنه!ریز میشه میره تو خودش!ینی خودش مثل یه کامپیوتر میبینه!میشینه همشو بررسی میکنه!سخت افزار نرم افزار!گاهی جا انداختن یه تپ ساده تو کد باعث میشه کل برنامه ات کار نکنه!!!ساعت ها کلافت کنه!
-مطمئنی اجرا رو کج نمیذاری؟!تا سریا کج میره ها!
-اوکی تمرکز نداری!چرا؟!برا درست کردنش باید چیکار کرد؟!
-اوکی تو درس میخونی نمره خوبی نمیگیری!چرا؟!باید برای درست کردنش چیکار کرد!؟
-هر چیزی وقتی جواب میده که تداوم داشته باشه!
-صبح ها زود بیدار نمیشم!چرا؟چون دلیلی برای بیدار شدن ندارم!!!دلیل کافی دلیل محکم!زیاد خوابیدنم دلیلش همینه!
-میدونم شب دیر خوابیدن بده!ولی هر شب دیر میخوابم!
-میدونم نوشابه بده!ولی میخورم چون یه چیزی توم هست که داره ازش لذت میبره!دقیقا عین درس نخوندن میمونه!میدونم بده ولی یه چیی درونم داره از اون موضوع لذت میبره باید درستش کنم!
-رویاهامو دیگه رو کاغذ نمینویسم !تو میدونی چرا؟
-متنفرم از اینکه شبیه ادم بزرگا بشم!
-یه لیست از کارای که دوست دارم انجام بدم درست کردم ولی انجامشون ندادم!چرا؟برای درست کردنش باید چیکار بکنم؟
-چرا از بلند گفتن ارزوهامون میترسیم؟!از اینکه من بلند داد بزنم بگم نوبل میخوام!خب چون الان دارم فکر میکنم هر کدوم از دوستان با دیدن این جمله چه خنده ی تمسخری دارن براش!میدونی دقیقا مشکل همینه!!!!دقیقا مشکل همینجاس ! چرا من تو ناخوداگاهم تصور نکردم که چقد دوستام باید خوشحال باشن که من ارزوی نوبل دارم؟!شاید اصلا اونا هم همین ارزو رو دارن؟!ندارن؟!چرا دارن من خودم شنیدم!پس چرا به ارزوم پوزخند میزنن شخصیت های ساختگیم؟
-امروز به رضا گفتم اون قل و زنجیری که به پام بسته شده راجب درسم فکر میکنم چیه!احساس سبکی داشتم بعد از گفتنش!
- میدونی واقعیت اینه که مهم نیست چی شده که الان اینحایی مهم اینه که الان اینحایی!ایا اسه این جایگاهی که الان داری احترام قائلی؟!ایا میخوای درستش کنی؟میخوای بری بالاتر یا نه؟
-بچه ها به آریا میخندیدن وقتی میخواست بره ای سی تی پی!آیا اریا ناراحت نشد!؟شد!چرا موفق نشد؟!من میدونم چون خودشم خودشو باور نداشت!مثل من مثل هممون!
-ما خودمونو باور نداریم!ما ناخوداگاهمون مریضه!
-یه وقتایی باید به بدن احترام بذاری که باشه هر چی تو میگی!الان نازتو میکشم و هر چی بگی بهت میدم!بیا یه نوتلای کامل برا تو!یه وقتایی هم باید بزنی تو سرش!بهش میگی رییس منم!اونی که باید تصمیم بگیره منم!فهمیدی؟!من تصمیم میگیرم کی بهت نوتلا بدم یا ورزش!
-واقعا طاهر و باطنم یکیه؟!نه!نیست!نیست!
-اگه قبلا به من میگفتن از چی میترسی ؟واقعا جز حیوونای درنده مثل خرس و ببرو شیر و اینا چیزی به ذهنم نمیومد!اما الان از خیلی چیزا میترسم!مثلا مار برام تبدیل شده به یه کابوس!یا مثلا گاهی به طرز مسخره ای از تاریکی میترسم!البته الان مدت هاس که نترسیدم از تاریکی!
-اگه بهم یه ماشین بدن ولی بگن دیگه فیزیک نخون چیکار میکنم واقعا؟من فیزیک میخونم!مطمئنم!چون الان که دارم بهش فکر میکنم دقیقا تو همچین موقعیتی بودم!!!و فیزیکو انتخاب کردم!پس چرا من نباید لایق فیزیک باشم؟!لایق نمره های خوب؟!
-میدونی فرق من با سینا فرخزاد چیه؟!اون خودشو باور داره!با اینکه خیلیا مسخرش میکنن!
-اصن ریدم تو مسخره کردن :/
-امروز تقریبا همش تو اتاق بودم!چون نمیتونم خیلی تو جمع باشم!من این واقعیت رو باید بپذیرم که هر ادمی یه ظرفیتی واسه قاطی شدن با ادما داره!
-واقعا نیاز دارم لحظه های تخنده های از ته دلمو چاپ کنم جلو چشمم بذارم که حال این روزامو به عشق اون روزام بگذرونم!
-میدونی من اصلا و ابدا ادم مغروری نیستم!و دارم فکر میکنم گاهی غرور خوب چیزیه واقعا!
-من آدم تنهاییم؟احساس تنهایی میکنم؟نه اصلا!واقعا حس هیچ تنهایی ندارم :) چقد خوب!واقعا اگه دو سال پیش ازم میپرسیدن جوابم این نبود!
-تعریف خوشبختی چیه؟
-جا داره بگم هر انسانی یه زیپ پشتشه :))))))
-اینکه بدی ادما یادم نمیره یعنی کینه ایم؟!باید چیکار کنم که این اطلاعات نا مفید یادم نمونه؟راستش هر ادمی اونقد ارزش نداره که یادم بمونه که چیکار کرده یا نه؟
-همیشه میرم سمت دردسر!
فک کنم خوشبخت یعنی اینکه بکی بهت بگه الان میخوام بکشمت حسرتی برات مونده؟یا تا الان همه تلاشتو کردی؟!تو جوابت این باشه که من هر کاری تونستم کردم!و حال خوبی رو در حد توانم واسه خودم ساختم!
-واقعا حرف مردم برات اهمیت نداره؟!پس چرا حرف از مسخره کردن میزنی؟!
-اخرین باری که طلوعو دیدم کی بود؟!
-میدونم واقعی نیست ولی سخته!
-دقیقا ۳۰ روزه به خونه برگشتم!دقیقا ۳۰ روز!
-چرا میترسم از قضاوت شدن ؟! مگه وقتی من به ادما از خودم بگم یه چیزایی رو که نمیدونن فرقیم میکنه؟در نهایت من همونیم که اونا دیدن از اول!چرا باید قضاوتش عوض شه!؟اگه عوض شه که ادم نیست!!!!!
-تو هر اتفاقی یه سری چیزا به دست میاری و یه سری چیزا از دست میدی!
-کاری که مشاور میکنه اینه یه سری حرف درست رو بهت میگه!امپول نمیزنه که دردت فراموش شه که!بیا خودت خودتو تو این وضعیت روانشناسی کن!بیا یه سری حرف درست به خودت بزن!
-شاهین برا خودش روش اسپانسر داشتن رو انتخاب کرد!من نمیخوام!من میخوام قوی تر باشم!من میخوام که با اراده ی خودم یه سری کارا رو نکنم!!!میخوام خودم اسپانسر خودم باشم!نظرت چیه؟!
-خودتو دوست داشته باش!لطفا مبینا!
- یه گردنبند از بچگیم پیدا کردم که نشون میده من از همون اولش یه پنگوئن بودم :))))))