پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

خودسازی ۱

دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۰۹ ب.ظ

تا وقتی شروع نکردی همینه!نترس!

اولش که به میدون پا میذاری میبینی زمین خاکی تر از اون حرفاس که فک میکردی!کلی سنگ ریزه و شیشه خورده تو مسیره که کف پاتو زخمی میکنه!

ولی میدونی چی بهت کمک میکنه؟!

اینکه نری وسط میدون اصن راه خوبی نیست!اتفاقا باید بری!چون بخوای و نخوای باید برسی به اون ور این مرزی که ساختی!

چیزی که کمک میکنه داشتن کفش اهنی امید و اعتماد بنفسه!

من دو سالی میشه که فهمیدم معذل اساسیم چیه!

اونم وقتی بود که دکتر سپنجی بعد از شنیدن حرفام گفت : مبینا من ، تو  و همه ی ادم هایی که اینجان از بالاتر از متوسط ضریب هوشی برخورداریم!و اون چیزی که ادم ها رو داره متفاوت میکنه تلاششونه!تو تلاش میکنی و این خیلی خوبه!ولی به تلاشات اعتماد نداری!به خودت اعتماد نداری!به تونستنت!

این مرد برای من اسطوره (؟) اس :)

واقعا معنی بعضی حرفاشو خیلی بعد تر ها میفهمم!

دیشب بهش ایمیل زدم و از دلتنگیام براش گفتم :) و در جواب ایمیلی خیلی سریع فرستاد به فاصله ی بسته شدن چشمام و بیدار شدنم از خواب :) اولش نوشته بود : dear mobina! و اخرش: take care :)

اخه من کدوم استادیو میتونم پیدا کنم که انقد مهربون باشه اخه ؟ :)

میدونم چقد با همه ی بچه ها مهربون و دوسته استاد! و میدونم که هر کسی در اتاقش رو بزنه و بخواد باش حرف بزنه ردش نمیکنه :)

وقتی بهش از خودسازیام میگفتم خیلی خیلی خوشحال میشد :) و تهش میگفت من خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم هنوز کسایی هستن که واسه بهتر شدنشون میجنگن :)

همیشه بهم میگفت مبینا قدر خودتو بدون هر کسی قدرت انقدر خودسازی نداره :)

دارم به این فکر میکنم که اگه من مشکل اعتماد بنفسمو درست کنم و برم پیشش و براش بگم ، بزرگترین مشکلی که داشتم و خودش کشفش کرده بود، چقد خوشحال میشه!چقد چشماش برق میزنه :)

پس باید یه بار دیگه مواجه شم!

این بار با بزرگترین مشکلم که کلی ریشه دوونده تو تمام ذهنم و حرفام و عملم!

این بار یه کمک هم دارم!

صدرایی که کاملا اتفاقی فهمیدم میتونه بهم کمک کنه!

نمیدونم تا کی تو زندگیم نقش داره و تا کی میتونه کمک کنه!نمیدونم ولی الان که اولشه الان که سخته هست و این خیلی خیلی خوبه!

البته میدونم که دوستای قدیمی ترمم تاثیر دارن مثل سحر و ارشیا و زهرا :)

و دوست عمیق ترم رضا!

صدرا کارش کفش اهنی درست کردنه و بچه های دیگه کارشون زخمای سنگ و کلوخیمو دیدن و کنارم بودنه :))

میدونم خیلی پرو ام و به همه دارم یه کار میدم :))) ولی خب کمک میخوام! واسه همین وقتا با هم دوست شدیم نه؟! تازه مسئولیت ها رو هم پخش کردم که به کسی خیلی فشار نیاد :))) دیگه چی میخواین :)

امیدوارم یه روزی بتونم برای تک تکتون جبران کنم خپ :)

باید تمرکز کنم روی هدفم....باید بتونم ...باید سپنجی و بابامو خوشحال کنم!باید قوی شم!من راهی ندارم جز رد شدن از این دیواره خونی که دوره خودم کشیدم :)

 

آیا بعد از اینکه تونستم دیگه همه چی گل و بلبله؟!آیا دیگه مشکلی ندارم؟!خیر خیر!

من باز هم مشکل خواهم داشت!مشکلات بزرگ تر!سخت تر!ولی اونوق یه مبینای قوی تر ساختم!واسه میدون های بزرگ تر با سنگ های بزرگتر :))

پس رسیدن به یه چیزی به معنی تموم شدن تمام درد ها و اینا نیست...

اصن این بهشت خواهی رو کی انداخت تو وجود ما :\\\

 

مبینا-بهار ۹۹

دزفول

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۵
پنگوئن

نظرات  (۱)

۰۵ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۱۴ صدرا ارجمند

امیدوارم یه روزی بتونم این کاری که بهم سپردی رو انجام بدم برات خپ :)

 

یه چیزی رو یادت رفت!

از مبینا تشکر کن.... حتی قبل از همه ی اینایی که اسمشونو بردی.. حتی قبل از دکتر سپنجی :)

 

پ.ن: لبخند شدم :) مرسی!

پاسخ:
چشم از مبینا هم تشکر میکنم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی