لعنتی چقد عاشق بودم!
باز چهارمیه که دارم چیزایی که نوشتم رو پاک میکنم و دوباره مینویسم!
گاهی وقتا یه سری چیزا تو زندگی ادم ها پیش میاد که تو فکرشم نمیکنی که زمینت بزنه!
میدونی یه روزایی هست فکر میکنی همه چیو پذیرفتی!هر مشکل بزرگی که باهاش دست و پنجه نرم میکنی رو میگم!ولی کافیه یه باد بیاد تا بزنه و خوردت کنه!
گاهی وقتا از ادما هم انتظارات دیگه ای داری و چیز دیگه میشه!
راستش میخوام بگم بنیادی ترین مشکل ما انتظارمونه!
کاش یه دکمه بود خاموش میکردی
کاش همه چیز دکمه ای بود!دکمه ی احساس !دکمه ی حال خوب و بد!دکمه شادی و غم!دکمه برا خالی کردن حالم!
تجربه بهم ثابت کرده...با کسایی که تفاوت های بیشتری دارم بیشتر کنار میام!چون میدونم و انتظار ندارم که مثل من با هر چیزی مواجه بشه!ولی وقتی فکر میکنم یکی شبیه منه!انتظار دارم همیشه مثل من رفتار کنه و تصمیم بگیره و همیشه بفهمه بهش چی میگم...
اصلا بیا راجب فهم و درک حرف بزنیم!
هم تو میدونی هم من که فهمیدن ادما چقد سخته!ولی حاجی تا حالا به تاثیرات این جمله فکر کردی: " میفهممت ولی شاید نتونم خیلی خوب درکت کنم!...درکت نمیکنم ولی کنارتم!....درکت نمیکنم ولی بهت حق میدم!..."
ما گاهی وقتا فقط یه سری چیزای ساده از اطرافیانمون میخوایم...اگه نمیتونن درک کنن حق بدن!حرف بزنیم راجبش!
اصن یه چایی برداریم بیایم بشینیم کنارش بگیم بریز بیرون :)
صدرا میگه ظرفت پر شد بیا بریز تو ظرف من!
چرا ادما ظرف دارن؟؟
ظرف و ظرفیت....چرا یهو ادما لبریز میشن و حرکت بعدی انفجاره!
کاش ظرفمون کشسان بود و صلب نبود!شایدم هست نه؟شاید مفهوم صبر همینه!
وقتی با خانواده حرف میزنم اینجوریم که فکر میکنم زبونم فرق داره!انقد که نمیفهمیم همو!
این موضوع داره به روابط دیگمم رخنه میکنه!اینکه نمیتونم منظوری که میخوام رو با کلمات به طرف مقابلم برسونم
اما تک و توک ادمایی هستن که وقتی باشون حرف میزنم تایپ میکنن: میفهمم :)
یا این کلمه لعنتی : دقیقا!
از بهترین حسای دنیاس!
خب....ما تا اینجا بحث کردیم که انتظار بده چون دنیا کثیفه!فهمیدیم درک کردن واقعا کاره سختیه!و نباید انتظار داشت که کسی ما رو درک کنه!
ولی خب حالا چطوری زندگی کنیم؟؟؟
چطوری با وجود این نشدن ها و این نشدن هایی که هر بار تو زندگیمون سر هر چیزی پیش میاد زندگی کنیم؟
چطوری خواسته نشیم همش ولی بازم خسته نشیم؟
چطوری عشق بدیم ولی انتظار نداشته باشیم عشق بگیریم؟
دیروز داشتم یه مقاله میخوندم...ازاین روانشناسیا!(الان ارشیا جبهه میگیره :))) )
که میگفتش که واقعا مسئله اونجاییه که حال خوش واقعی تو دادنه نه گرفتن...
اصن روانشناسی رو میزارم کنار...ادبیات رو ببین!تو سر تا سرش میگه...میگه طرف اونقدر عاشق میشه که دیگه معشوق مهم نیست....حالت با دادن اون عشق خوبه!
دیگه مهم نیست بقیه بهت توجه میکنن؟درکت میکنن؟میخوانت؟
مهم تویی و عشقت!عشقی که میشه یه برق خاص تو نگاهت!
مهم تویی که میخوای هدیه بدی!نه کسی که میخواد هدیه بگیره!
مهم تویی که عشق رو به یادگار میزاری تو ادم ها!
شاید خودت زنده نمونه تا ابد....شاید یادگاری هایی که میدی به هر طریقی نیست و نابود بشن!ولی خاطراتی که با عشق میسازیشون تا ابد تو مخیله ی ادم ها جا خشک میکنه!
عشق دادن میدونی چیه؟
اون لحظه هایی که میدونی چجوری برق چم طرف مقابلتو به خودت نشون بدی!
اون بغل هایی که به دوستات میدی وقتی میدونی که لازمه!
عشق دادن اون لحظه ایه که حال خودتم خوب نیست ولی میگی بگو میشنومت :) میخوام که بشنومت!
عشق عمل کردن به قوله!
عشق متعهد موندنه...تو هر رابطه ای با هر کسی...پدر مادر...خواهر..دوست...دوست پسر یا دختر!
عشق ینی محبت کنی و جفا ببینی ولی خسته نشی!
عشق ینی همون وقتا که از خودت کلافه ای !به خودت میگی دیگه حالم ازت بهم میخوره!ولی ده ثانبه بعد خودتو بغل میکنی و میگی من که جز تو کسیو ندارم!
میگفت نگاهم به زندگی عوض شد!یادگرفتم دوستامو عاشقونه دوست داشته باشم!یا وقتی کوه رو میرم بالا و شهر رو میبین چشمام برق بزنه!
ولی کنار این چیزایی که میگفت در کلبه ی عشق ناب و خالصشو گل گرفته بود!
عشق اینه که عشق رو تو همه چیز ببینی و این کاملا درسته...
اما یه کلبه ی عشق خالصی هست...که دلت میخواد واسه یه نفر باشه!
اون یه نفر میره؟ دوباره درشو گل میگیری؟!
مهم نیست...مهم نیست چقد طول میکشه...تا دوباره اون گل بریزه...یا یه نفر دیگه ملکه/شاه اون کلبه ی عشقت بشه مهم اینه که بعضی عشق ها ارزش زندگی کردن دارن!...
روزخوش میگفت وقتی حالت میگیره به این فک کن که مبینای خوشحال چه طوریه؟
نازنین میگفت:چشماش برق میزنه
من میگم :
برق چشم های مبینای خوشحال از عشق است و بس :)
یه وقتایی یادم میره که چقد عاشقم!
عاشق خانواده...دوستان...تهارن...کوه...طبیعت....صدای گوش نواز سنتور...موسیقی...کتابام...فیزیک...عاشق تلاش کردن...شکست خوردن و دوباره پاشدن....
راستش من عاشقم!میخوام عشق بدم...به همه بیشتر از قبل تا چشمام برق بیشتری داشته باشه!!همین
″عشق ینی همون وقتا که از خودت کلافه ای !به خودت میگی دیگه حالم ازت بهم میخوره!ولی ده ثانبه بعد خودتو بغل میکنی و میگی من که جز تو کسیو ندارم!"
قشنگه
منم یه عاشقم پس:)...!