پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

خودسازی۲

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ب.ظ

اتفاق برای افتادنه :)

گفته بودم اپدیت ورژن در حال کامل تر شدنه!

امروز از صبح فس بودم!نمیتونستم از جام پاشم!از ۸ دیگه خوابم نبرد عین هر روز!ولی به جای پاشدن و ورزش کردن و شروع روزم همش تو جام غلط زدم تا ۹ بشه!

روزمو دیرتر از روزای دیگه شروع کردم! ورزش کردم و یکم خوشحال تر شدم!ولی بدن درد شروع ورزش دوباره همه وجودمو فرا گرفته!

تقلا کردم که درس بخونم! یهو با پی ام ارشیا یادم افتاد که نجوم باید تحویل بدم تمریناشو!یه نیگا به سوال کامپیوتریش کردم دیدم اصلا حوصله اشو ندارم! و حتی حوصله نداشتم سوالای عادیشم جواب بدم!بخاطر امتحان دیشبشو اون شانس مضخرفی که داشتم!

هنوزم منتظر بررسی های دکتر فرهنگم!

کوانتوم خوندم!یادم اومد که چقدر کوانتوم برام دوست داشتنیه! ولی یه چیزی بود که نمیذاشت لذت ببرم!یه حال منتظری داشتم!نمیدونستم منتظر چیم! ولی بالاخره اتفاقه افتاد!

با پی ام فاطمه تو گروه فهمیدم تولد متینه اس! و بعد فهمیدم امیر برای همین تهران بوده!

لپتاپمو بستم به صدرا پیام دادم! باید هر چی میگذشت رو بهش میگفتم!باید میگفتم که چقد طوفانیم!و چه چیزایی دارم میفهمم!

وقتی جرفام تموم شد لباس پوشیدم! تو کوله پشتیم اب و دستکشو  دو تا کتاب و ماسک گذاشتم و زدم از خونه بیرون!

رفتم قدم بزنم دنبال خودم!

به چیزی فکر میکردم؟

اره!

به اینکه من همونیم که میخوام یا نه؟!

به این که رد کردن پیشنهاداتم منطقی بوده یا نه!؟

به این که دوستیام کجای زندگیمن! و انتظارم از ادم ها چیه!؟

رفتم و رفتم یهو دیدم تو کوروشم!

امم مثل همیشه شلوغ بود! یعنی حتی کرونا هم نمیتونه این مجتمع لعنتی رو خلوت کنه! آدم ها با تیپ های عجیب و غریبی اونجا بودن!

شبیه یه بچه بودم که داره دنیا رو کشف میکنه! به همه نیگاه میکردم و سعی میکردم بفهمم حالشون خوبه یا نه! دارن به چی فکر میکنن!

یه زوج بامزه دیدم!حالشون کنار هم خیلی قشنگ بود!واقعا بقیه رو نمیدیدن!تو دنیای خودشون بودن :) این همون لحظه هاییه که دنیا رو قشنگ میکنه!

فرق نداره با پارنترتی یا دوستتاتی! یه وقتایی هست تو اصن زمان و مکان رو از یاد میبری! من اون وقت ها رو خیلی میپسندم!

و شاید زندگی همینه! درست کردن و چیدن این لحظه ها کنار هم!

برگشتم خونه! بعد از ۲ ساعت پیاده روی و فکر کردن!

یه کالشن ده تایی از حس های خوبم کنار دوستام رو پست کردم! 

loving can hurt!

عشق من به دوست هام! دوستایی که الزاما عمیق نیست!ولی شیرینه!یا دوستایی که هم عمیقه هم شیرینه!

اصرار داشتم عکس هام برای این یک سال باشه!برا همین عکسی که توش زهراو زهرا و فاطمه باشن نداشتم که توش بزارم!و این باعث شد فکر کنم که چقدر بد!قدر این لحظه های اخری که میتونستیم کنار هم باشیمو ندونستیم!

میشه باز همو ببینیم؟ میشه باز کنار هم تو شبای خوابگا از درس خوندن رد بدیم و بزنیم زیر اواز؟ یا یه کاغذ درست کنیم که:

keep calm,you'll be graduate :)

میدونی...

منطقی بود!همش منطقی بود!

به قول سحر من ادم مناسب خودمو هنوز پیدا نکردم! -----> چون هنوز خودمو پیدا نکردم!

یه استوری کردم با خطی قرمز که توش بود! که امروز شروع خط های قرمز برای مبیناست!

یه عکس پست کردم که بگم لاوینگ کن هرت ! ولی بیا از این دردش لذت ببر :)) بیا از خنده هات تو عکس ها سیر شو :)

اینستام قراره بشه کالکشنی از لحظه های مبینا بودنم با همه تغییر هام! و شیر کردنش با ادم هایی که خودم میپسندم! همین :)

اممم اینستا باعث شد با یه سری ادما حرف بزنم

اولین اتفاق جالب حرف زدن با مهران بود :)

بعد حرف زدن با حمید سربازی و سر کار گذاشتنش!

و اخری فائزه! میخوام باش دوست شم!میخوام دوست ترش شم! :)) 

من تا حالا دوست همساده ای نداشتم :))) بنظرم اتفاق جالبی میشه :)

.

.

.

پیش به سوی مبینا شدن!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۱
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی