قول
انگار آدم سال ها بعد میفهمه که چرا یه چیزی بهش اون همه انرژی میداده!
چند باری گفتم...یه کیلیپی بود که شاهین اون موقع ها برام فرستاده بود!اون موقع ها یعنی سال هایی که برای کنکور میخوندم!
از این کلیپ انکیزشی ها بود.اون موقع خیلی بهم انرژی میداد و به طرز عجیبی حالمو خوب میکرد!منم هر روز میدیدمش!
الان ۴ سال از اون روزایی که این ویدیو رو به من داده بود داره میگذره! من اون ویدیو رو اینجا هم اپلود کردم!
امروز دوباره رفتم سراغش!نشستم نگاش کردم!جمله به جمله اشو از حفظ با اون سخنرانه میخوندم :)
ترجمه ی یه تیکه ایش اینه:
لحظات سخت میان که بگذرن نمیان که بمونن :)
تیکه تیکه ی این فیلمو رو با تک تک سلول هام گوش کردم و همراه باش چاییمو سر کشیدم! بهتلوزیون رو به روم خیره شدم انگار که دارم آینده رو میبینم!
آینده ای که خودم میسازمش!نه هیچ کس دیگه ای!
دیشب ... دیشب شب عجیبی بود!شبی بود که فهمیدم ما چقد تو زندگیمون اشتباه زدیم :))) با چشمایی که اندازهی یه استکان شده بود داشتم به صفحهی لپ تاپ و خونه ها نیگا میکردم و بابام داشت مسخرم میکرد !
منم جمع رو ول کردم و شب بخیر گفتم رفتم تو اتاق!رو تخ دراز کشیده بودم و فکر میکردم!فکر میکردم که من چقد سبک زندگیم با این آدم ها فرق میکنه!و چقد یه جور دیگه میبینم!چطور میخوام اجازه بدم درگیر تصمیم های این ادم ها بشم؟
چرا باید رو حرفم بمونم؟؟من میکشونمشون تهران! و بعدم زندگی خودمو جلو میبرم! من قاتل آرزوهام نمیشم!حتی اگه مجبور شم بخاطر آرزو هام اون تصویر خوب و قشنگ مبینا رو تو ذهن آدم های دیگه بشکونم!
من مبینام!مبینایی که همیشه نگاش به آسمونا بوده!همیشه خواسته و تونسته!همیشه تلاش کرده!خورده زمین دوباره پاشده دوباره جنگیده!
من مبینام!همون ادمیم که کسی واسه لباس هام یا مدل موم هم نمیتونه برام تصمیم بگیره!من خودمم :)
احساس میکنم از خواب پاشدم :)
تازه فهمیدم سیاست داشتن چیز عجیب و خوبیه
درستش میکنم به خودم قول میدم :)