کابوس یا واقعیت؟ :)
شناخت آدم ها چیز عجیبیه!
همونقد که باعث میشه دوسشون داشته باشی ممکنه باعث میشه ازشون متنفر بشی!
یعنی تو رابطهات با آدم ها شروع میکنی به شناختنشون و درست کردن اوقات خوش!
وقتی بهت خوش میگذره ، هی ارتباطه رو بیشتر میکنی
خوش هم نگذره یا دو طرفهاس یا یه طرفه!ولی در هر صورت باعث میشه ارتباطه قطع شه!
ولی وقتی خوشت اومد که ارتباط رو زیادتر میکنی!و آدمه رو بیشتر خواهی شناخت!
باز دو حالت پیش میاد یا جذابه برات یا خیلی خسته کننده!
اگه خسته کننده باشه که سعی میکنی ارتباط رو تا جایی که برات جذاب بوده نگه داری و استیت رابطه مشخص میشه!
اگه جذاب باشه باز بیشتر میشناسیش!
تا حالا شده برات که بدونی تو مغز مقابلت کاملا چی میگذره؟از چی عصبی میشه؟از چی ناراحته؟الان حالش چطوره؟
فکر میکنم هر آدمی تو زندگیش بالاخره یه نفر رو داره که اینجوری بلدش باشه!
ولی این بلد بودنه یه هزینهی بزرگ داره!
اینکه ممکنه یه چال و چولههایی ببینی که تو رو پرت کنه تو دره!
و تو دیگه نخوای حتی اون آدم رو ببینی!
میدونی قطعا این چاله چوله ها رو هر آدمی داره!و تو خواهی دید اگر به قدر کافی نزدیک باشی!ولی داستانی که هست اینه که یه وقتایی میتونی چاله ها رو پر کنی! یه وقتایی هم یا زورت نمیرسه یا نمیخوای!
البته اینو نمیشه باز به همه آدم ها تعمیم داد
یه وقتایی یه سری ادم ها هم هستن که نمیخوان یا نمیزارن بهشون نزدیک شی!
دچار پنیک میشنو سریع فرار میکنن!شاید از چاله های خودشون میترسن!نمیدونم!
داشتم به اینا فکر میکردم....و نگاه میکردم که به نکته جالبی رسیدم...آدم ها چقد به من نزدیک شدن؟ هیچی! همه اون دور وایسادن با من بای بای میکنن! :))))
دلیلشم به وضوح پیداس! من خیلی توضیح میدم خودمو واسه همه!و چاله چوله هام معلومه!کسی هم نیست که چاله چوله های منو بپذیره :)))))))
آدم هایی هستن که منو میشناسن! باهام وقت میگذرونن! و واقعا هم رو دوست داریم!
منظور من اینه که کسی نیست که منو بلد باشه!شایدم واسه هیچ کسی کسی نیست که بلدش باشه؟
نمیدونم در کل خیلی مهم نیست!
حالا از این حرفا که بگذیریم میرسیم به مبحث زیبای امتحانات!
علل خصوص امتحان زیبای فردا!کوانتوم۳-شجاعی!
با این هفتهی زیبایی که گذروندم :))) با مهمونی و تولد و دعوا و دلخوری های درونیم و ....
چقد دوست دارم غر بزنم!
چقد دوست دارم از تو غر بزنم
چقد دوست دارم نبینم کسیو!با هیچکی هم حرف نزنم!
خوابای ناراحت کننده و عجیبم و گریه های لعنتیم تو خواب هام تمومی نداره!هر وقت یکم چیزی ذهنمو مشغول میکنه و ناراحت میشم شبش خواب مامانمو میبینم!و خوابایی که اصن خوب نیست و فقط کابوسه!تهشم با گریه بیدار میشم!
تو این هفتهای که گذشته ۴ بار این اتفاق برام افتاده!پنجشنبه - جمعه- شنبه و دیشب :)
میدونی بنظرم سخت ترین کار دنیاس ، هندل کردن ارتباطات تو دوران کرونا و لانگ دیستنس های لعنتیه :)
درست میشه، نه؟ :)
زیاد نگران چاله چوله های نمایانت نباش! یه پدیدۀ دیگه هم هست که انسان کلا به کسی نزدیک نمیشه و نمیذاره کسی بهش نزدیک شه که مبادا چاله چوله هاش نمایان شه! نتیجۀ اونم طبیعتا همینه که ملت فقط وایمیستن از دور باهات بای بای میکنن و تو هم در حالی که بیشتر در مرکز دایره فرو میری باهاشون بای بای میکنی تا بالاخره خسته شن و از خیل بای بای کنندگان جدا شن :))