اولین روز مادر
نگاه به کانتک های گوشیم کردم! دلم میخواست با یکی درد و دل کنم!
شاهین یه اهنگ فرستاده بود!
براش نوشتم: فردا روزه مادره!
داشتم از اتفاقات اخیر میگفتم که افلاین شد احتمالا کار داشت!
دوباره نیگا کردم!به علیرضا پیام دادم: دارم خفه میشم
نوشت اونم یه جوریه و مرگ زیاد شده!
ازم خواست تا بنویسم!
ولی من نه کسیو میخوام که حرف بزنم!نه این ضفحه رو میخوام که بنویسم!من یه بغل میخوام که آرومم کنه!
۴امین سالیه که این روز رو پیش هم نیستیم!ولی این کجا و آن کجا :)
از اون وقتاییه که هیچی ازت یادم نیست!نه صدات!نه تصویرت!نه عطرت!هیچی! فقط یه چیزی به گلوم چنگ میزنه!کاش میتونستم گریه کنم!
قبل تر ها وقتی بقیه از این حرف میزدن که دلشون میخواد گریه کنن و نمیتونن با خودم میگفتم چطور میشه؟الان با تمام وجودم دارم میبینم که میشه!که میشه اشک دقیقا پشت پلک باشه اما پایین نیاد!میشه یه چیز سد گلوت باشه اما نتونی خالیش کنی!
سرت درد کنه اما نتونی سرتو بزاری رو یه شونهای!
به بابات نگاه کنی که حالش خرابه!هم روز زنه!هم تولد مامانم چند روز دیگس!هم اتفاقات اخیر کلی پیرش کرده!
داداشتو ببینی که وقتی میاد خونه همه صورتش خیسه اشکه!چیکار میتونی کنی؟هیچی!
بزاری بغضت گلوتو چنگ بزنه و بیای تو اتاقت کز کنی!
این مدت اتفاقات خوبی افتاده ها!ولی شیرینیش کوتاه بود!خیلی!نتونست تلخی روزامو ببره!
هم تلخم هم عصبانیم!
تو الان باید اینجا میبودی!مگه آدم ها تو سختیا کنار هم نیستن؟
من همیشه تنها خواهم موند!تنها باید بزنم رو شونه خودمو پاشم!تنهایی تحمل کنم! تنهایی خوشحال شم!
احتمالا هیچ ادم دیگهای پیدا نمیشه که قد مامانم منو دوست داشته باشه!
حتی نمیتونم به خالهام تبریک بگم...
خوب شد!اشکم دراومد بالاخره!یک قطره! بازم غنیمته
پارسال روز مادر رفتیم رستوران...مامانمو سوپرایز کزدیم ... با خالم اینا بودیم! خوانندهه میخوند ما سه تا برادر به همراه دو خواهر هی دورش میگیریم به دور گل مادر :)) هی منو سارا ادا درمیارودیم!بابامم قر میداد وسط رستوران :)
چمیدونستیم آخریشه :)
همینه!آدم چه میدونه آخریشه!آخرین بغل!آخرین حرف! آخرین تولد! آدم چه میدونه واقعا؟
آدم ها موجوداتی به شدت بی خاصیتن!پر از خطان اما خطا ها رو نمیبخشن!پر از نیازن اما نیازی برطرف نمیکنن!پر از عقده و پر از کینه ان! منم آدم و پر از همهی اینها! و پر از نادونی از همه چیز
دیگه دارم چرت میگم!
مهم نیست.....مامان نیست!تویی هم که باید باشی نیستی! دیگه چه فرقی میکنه کی هست کی نیست!
روز ماماناتون مبارک :)
پی نوشت: جالبه الان که بهش فکر میکنم، آخرین تولد و آخرین روز مادر پیش من بود و تهران بود!عید هم پیش هم بودیم!و اخرین خونه تکونیمون با هم بود! :)
وبلاگ خوبی دارید
امید وارم بهترین هارو داشته باشید