پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

جهان با من برقص :)

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۴۹ ب.ظ

قبل تر ها ما همیشه یا مهمون داشتیم یا مهمونی بودیم :)

حتی عید سال کنکورم از بس مهمون داشتیم همش من میرفتم کتابخونه از صبح تا شب! فقط ناهار و شام ها رو میومدم خونه پیش مهمون ها!

مامانمم اصرار داشت که همیشه باید موقع غذا وقتی مهمون داریم خونه باشم!

 

خلاصه که این یه سال واقعا مهمونی ها به صفر کشیده شده بود!

منم کلا از مهمونی و دیدن آدم های فامیل و گفتن حرف هایتکراری راجب مامانم خسته شده بودم!

ولی یه چند باری هست خونه عمه هام مهمونی میریم!وقتایی که مامان بزرگم نیست واقعا بهم خوش میگذره :) عین امروز!

خانواده‌ی پدریم یه خوبی بزرگ دارن!اینکه کاری به کار کسی ندارن!هر کی هر جوری که میخواد هست!مگر اینکه واقعا یه جوری باشه که به بقیه آسیب بزنه عین عمو کوچیکه!که بازم همه تردش کردن تقریبا!

و اینکه در کل خانواده شادین! امکان نداره دور هم جمع شیم و کلی مسخره بازی و خنده وسط نباشه! اصلا هم اینجوری نیست که جمع تبدیل بشه به گروه های سه چهار نفره! همش کوچیک و بزرگ و زن و مرد دور همن و همه باهم راجب یه موضوع حرف میزنن و میخندن! 

امروز حرف عمه‌ی بزرگم بود! الان ۷۰ و اندی سالشه فکر کنم! و اون یکی عمه ام میگفت امکان نداشته عمه طوبی‌م تو جمعی باشه و اون جمع بدون بزن و برقص بگذره! بعد من پرت شدم تو کلی سال پیش!

اونوقتا که کوچیک بودم همین عمه‌ام یه روضه داشت که واسه خانوما بود! تو روضه همه گریه میکردنو اینا بعد روضه که تموم میشد من و شادی میپریذیم رو میکروفون اهنگ میخوندیم :))) عمه‌امم یه زنبورک داشت و یه دونه سطل هم از اون بغل برمیداشت شروع میکرد ضرب گرفتن برامون :)) و اصرار داشت برقصیم :)))) واقعا خدا بود :)

همین آدم الان بزور میتونه راه بره! ولی تو تولد امسالم با پسر و داماد دخترش داشت قر میداد وسط تولد :))

 

دیروز داشتم کمدمو میریختم بیرون که وسایل دور ریختنی رو جدا کنم به دفترچه خاطرات های کودکیم رسیدم! اممم این دفترم واسه سال ۹۱ - ۹۲ بود!

اون موقع ها به شدت مذهبی بودم!!

بعد تو همه نوشته هام اسم خدا بودو اینا! البته اولای دفتر!اخراش نبود دیگه :))

بعد یه چیز عجیبی که دیدم این بود که اون مذهب لعنتی که من رفته بود تو مخم چارچوبش این بود که هی بزنم تو سر خودم! بگم من بدبختم! من هیچی ندارم! هر چی دارم مال خداس! من هیچ کارم! و هر اتفاقی که می‌افته بخاطر خداست!بابت اینکه مامانم راضی شه شام بریم بیرون مثلا دعا میکردم! :)))

یا یه چیز غلط دیگه‌ای که باعث شد از همش زده بشم این بود که تو اون مذهب پوشالی هیچ شادی نبود!ینی انگار شاد بودن مشکل داشت!نباید شاد میبودیم!باید همش عزا میگرفتیم!همش گریه میکردیم! و الا حس گناه میداشتم!

(منظورم این نیست که مذهب بده!نمیدونم خوبه یا بد!هر کسی یه انتخابی داره! میگم من جور بدی همه چیزو پذیرفته بودم!)

 

خلاصه که به این نتیجه رسیدم که ما میتونستیم چقد شاد باشیم و بخاطر عرف های مسخره موجود چقد جلو خودمونو گرفتیم!

چقد میشد خوشحال تر از اینا باشیم کنار هم!

 

من یه آرزو دارم که امیدوارم واقعا یه روز تجربش کنم:

دوست دارم یه روزی همه ادمای شهری که توشم بریزن تو خیابون و همه شاد باشن!بزنن ! برقصن! بخندن!هر کسی هر جوری که دوست داره خوشحال باشه :))

اگه بستنی هم بدن اون روز عالی میشه :))) ندادن هم میریم میخریم حالا :)))

 

همین دیگه! شاد باشید! هیچی ارزش اینو نداره که با جهانمون نرقصیم :)))

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۱۷
پنگوئن

نظرات  (۱)

۱۷ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۳۵ شاهد خوشبختی

میدونی مشکل مذهب نیست. مشکل نوع تفکر آدمهاست. 

وگرنه خود خدا هم تو قرآن تاکید کرده زینت ها و نعمت ها را برای استفاده انسان آفریده.

اصلا این همه نعمت وقتی بشر نباشه به چه درد می خوره؟!

اگر خوب فکر کنیم می بینیم تمام قوانین الهی برای اینه که انسان ها بتوانند از نعمت های اطرافشون بهترین استفاده را کنند و خوشبخت و خوشحال باشند. 

اما متاسفانه آدمها، یا خیلی سخت می گیرند و خودشون را از نعمت ها محروم می کنند، یا خیلی باز می گیرند و دچار ظلم و تضاد منافع میشن، تو هر دو حالت ضرر می کنند اما حاضر نمیشوند مسئولیتش را بپذیرند و دنبال مقصری از جنس دین می گردند!!

جان سخن؛ مشکل ما خداپرستی نیست، مشکل ما خود پرستیه! اینکه هرجور خودمون دوست داریم عمل می کنیم، نه به آن چه خدا خواسته. پس اشتباهات خودمون را پای مذهب ننویسیم.

شاد باشید!

پاسخ:
من نگفتم مشکل مذهبه :) اتفاقا گفتم شاید مذهب برای ادم دیگه‌ای خوب باشه!و تاکید کردم مذهبی که به من خورونده شده بود این خصوصیت رو داشت!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی