پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

دلِ تنگ

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۳۲ ب.ظ

بهش که فکر میکنم ناراحت میشم که چرا برات گریه نکردم مامان...

چرا نفهمیدم نیستی!برای "همیشه" نیستی دیگه؟

 من نمیدانستم معنی هرگز را...

 

۹  ماه هرگزه دیگه نه؟بسه هرگز شد برگرد...

 

امروز لا به لای کارا وقتی داشتم جارو میکشدم و حس میکردم دیگه اعصابی ندارم بهت فکر میکردم!به این که چقد زحمت هاتو نمیدیدم مامان...

به اینکه چقد همیشه دو قورت و نیمم باقی بود!

 

رفتم پیامانو خوندم!دعواهامونو....دوست داشتن گفتن هامونو! صداتو شنیدم!فکر کنم تنها ویسی که دادی به کسی!

به دلخوریای کوچیکت نگاه کردم!

به نگرانیات!

چقد همیشه نگران بودی! :)

چقد الان هیچکی نگران نیست!

میبینی ساعت ۹ و نیمه و من تنهام تو این خونه‌ای که شبیه جهنم سرده و کسی نگرانم نیست :)

 

مادر بودن واقعا چیز بزرگیه!تازه دارم میفهمم چقد ایثار میخواد! چقد مفهوم قبول کردن خانواده بزرگه!

 

دلم تنگ شده! کسی میدونه باید چیکار کنم؟

جایی هست برم و باشه؟

کاری هست بکنم و برگرده؟

مگه میشه ...مگه میشه هیییییچ راهی نباشه؟

 

من باید چیکار کنم....

آدم ها دلتنگ که میشن چیکار میکنن!؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۳
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی