قدرت انتخاب :)
اومدم از چیزی بگم که فکر میکنم همه تجربش کردن!
یه روزی از خواب پا میشی انگار از اون روزاست که از دنده چپ بیدار شدی!
ممکنه تصمیم بگیری گوشیتو برداریو تو شبکه های اجتماعی بچرخی و لش کنی!
یا اینکه تصمیم بگیری کفشاتو بپوشی و بری بیرون قدم بزنی!
اینا دو تا پایان متفاوت برات توی شب درست میکنن!
امروز از اون روزایی بود که از دنده چپ بیدار شده بودمو حوصله نداشنم!
طبق معمول همیشه وقتی حوصله ندارم و کسلم غذامو خراب کردم!
با احسان نشستیم به جمع کردن یه سری از وسایل خونه!
از اون طرف با مریم و حدیث از چند روز پیش قرار گذاشته بودیم که عصر بریم بیرون!
انقدی حالم گرفته بود ک دوست داشتم کنسلش کنم
گوشیمم خاموش کرده بودم انداخته بودم یه گوشه از بیحوصلگی!
ولی بعد گفتم بزار برم!یه هوایی بخورم...
خلاصهکه گوشیمو روشن کردم اماده شدم و زدم بیرون!
طولانی ترین مسیری که میتونستیم تو این شهر کوچولو بریم رو رفتیم!تا به یه کافه رسیدیم!که ویوش رودخونه بود!همون رود لعنتی که تمام بچگیم وقتی حالم میگرفت میرقتم میشستم روی یه سنگ کنار اون رود! پامو مینداختم تو ابی که زلال و سرد بود و غمم رو با اون اب جاری شریک میشدم و میرفت :)
امروز از اون بالا نشستم و بهش نگاه کردم
و کلی با بچه ها حرف زدیم!
دیدم چقد اینکوچیک کوچیک تصمیم ها راه هامونو عوض کرده!!! چقد عوض شدیم باز!
بعد هم دوباره با مریم پیاده برگشتیم اون مسیر رو!
و بازم کلی حرف و کلی فکر!
وقتی نزدیکای خونه بودم تلگرام رو باز کردم و دیدم شاهین گفته که الان وقت داره که همو ببینیم
رسیده نرسیده لپتاپو اتیش کردم که ببینمش!بعد از یه سال :)
نمیتونم بگم چقد دیدنش خوشحال کنندس!
نمیتونم بگم چقد این بشر به من انرژی میده با هررر بار بودنش!
بعد از ویدیوکالم با شاهین رفتم تو پناهگاهم :)))حموم!
بعدم کلی چت و حرف زدن با اریا که خودش حال خوب کن ترین کارهاست :)
اره! یه روزی که با بدی تمام واسم شروع شد با یه شیرینی خوب داره تموم میشه :))
برعکسشم صادقه!فقط کافیه تصمیم بگیری که کدومو انتخاب کنی :)
پ.ن:جهت ترویج حال خوب بیشتر برقصیم :)