از بی نتی :)
خوبه که اینجا هست :)
برای بار سوم دارم قطعی این تر نت رو تو این ۴ اخیر تجربه میکنم :)
جالبه هر نقطه ایران هم این اتفاق میافته من هستم تا تجربش کنم :)))
روز اول وسط دیدن ویدیوهای زبانم بودم که یهو نت قطع شد! قبلش دیده یودم اهواز نتش قطع شده ولی بابام گفت که نه الکیه و اینا!
و یهو قبل از اینکه فرصت هر گونه فکری داشته باشیم این بلا سر خودمون هم اومد! :)
خیلی عصبی بودم! تو این روزگار نداشتن نت مثل نداشتن اب یا برق مهمه! اصلا نمیشه ساده از کنارش رد شد...
همه کارام خوابید!و هیچی نتونستم انجام...
من یه عادت خیلی بد دارم! که تازه فهمیدمش
وقتی به هر دلیلی کاری ک میخوام رو نتونم انجام بدم اونقد استرسی و عصبی میشم که هیچ کار دیگه ای هم نمیتونم بکنم!
خلاصه که اون روز رو زدم بیرون! و انقد هوا گرم بود که آب شدم رسما!
و وقتی برگشتم خونه داشتم همه زمین و زمانو با هم فوش میدادم :)
امروز ولی هر جوری شده خودمو به ددلاینا رسوندم! هر جوری شده تکلیفام رو فرستادم! وقتی دکمه ارسالو زدم...یه نگا به نگین کردم گفتم ای دید مای بست!
من واقعا دیگه نمیتونستم بیشتر از این کاری بکنم!
هر چه در توان داشتم گذاشتم وسط...
و از این بابت خوشحالم و راضی...
رفتنم خونهی نگین اینا ۵ ۶ سال پیشو یادم اورد...اون وقتا که همش یا نگین خونه ما بود یا من خونه اونا بودم!
و چقد خوش میگذشت :)
خلاصه که اگه بخوام از این روزام بنویسم باید بگم سخت درگیر زبانم :)
به شدت دلم واسه تهران و ادم ها تنگ شده!
ولی هیچ چیزی مثل قبل اینجا خفه کننده نیست... و من خیلی بیشتر از قبل خودمم... مبینا ام :) و این بودن تو خانواده رو برام راحت تر میکنه :)
به امید فردای روشن تر :)