دو روز مانده به ماک دوم
برگشتم تهران! و جایی که بهش میگم خونه!
مریض شده بودم وقتی دزفول بودم! ولی وقتی رسیدم تهران حالم ۱۸۰ درجه تغییر کرده! و خوب شدم!
داشتم با بابا ویدیوکال میکردم میگفت تو فقط تهرانو میخوای که خوب باشی :) نمیدونم! نمیدونم تهرانو میخوام یا به اینجوری زندگی کردن عادت کردم! که همه چیز تحت اختیار خودم باشه! اینکه دمای خونه چقد باشه، کی غذا بخورم کی بخوابم کی بیرون برم چیکار کنم و ....! همهی خوبیهایی که زندگی تنهایی به ادم میده در واقع :)
نمیدونم چرا حس میکنم از لحاظ احساسی خاموشم! نه خوشحالم نه ناراحت! حتی دیگه استرس هم ندارم!
عین اون میمونه که میگن درد از یه جا بگذره دیگه ادم داد نمیزنه لال میشه :)) الان احساسات منم لال شدن انگار :))
این دو روز رو کلا در خواب سپری کردم!
دیگه ازمون طور تمرین نکردم! ترجیح دادم هرچی تا حالا تست کردمو چک کنم. فردا هم یکم رایتینگ تمرین کنم!
ولی طبق برنامه پیش نرفت و نوز کلی از متن ها مونده!
خلاصه رهای رهایم... و منتظرم چهارشنبه ببینم چه گلی به سرم میزنم!