تنهایی
فکر میکنم چیزی که این روزا ادم های دور و برم رو ناراحت کرده تنهاییه!
ما ها هممون تو کرونا فهمیدیم که چقدر به دیگران احتیاج داریم!
یه سری های دیگه مثل دوستایی که مهاجرت کردن اینو شاید از قبل تر فهمیده بودن! که تنهایی باعث میشه ادم دیگه نتونه اون کیفیت از زندگی رو تجربه کنه!
یا مثلا داداشم! اونم همینه فقط میخواد که تنها نباشه! اون نیاز به یه همدم داره!
یا مثلا اون روز با ارش که حرف میزدیم میگفت دوست دارم ادمای بیشتری ببینم! و تنهایی اذیتش میکنه!
شاهین تو امریکا همه چیزی که ماها اینجا داریم واسش تلاش میکنیم رو داره ولی دلش یه همراه میخواد تا زندگیشو باهاش بچینه و جلو بره!
شایان اون همه سختی کشید و داره میکشه و چیزی که من از همه حرفاش فهمیدم اینه که شاید اگر کسی بود راحت تر میتونست با این سختی ها کنار بیاد
تنهایی همون چزیه که علیرضا رو دیوونه کرده بود :))
چیزی که باعث میشد ارشیا قاطی کنه و عملکردش بهم بریزه!
تنهایی چیزیه که باعث میشه بابام بخاطرش اشک بریزه...
همین حس باعث میشد ریحانه نتونه از هیچ کدوم از کارایی که میکنه لذت ببره!
یا...
بنطرم ادم باید خیلی خوش شانس باشه که یکی رو پیدا کنه که بتونه کنارش بمونه!که تنها نباشه!که زندگیشونو با هم نقشه بکشن!
ولی میدونی چیه! تنهایی فقط شامل نداشتن پارتنر نیست!تنهایی شامل روزایی که سحر میومد تو دانشکده و تنها میشست یه گوشه هم میشه! اون پارتنرش رو داشت ولی دوستاش دیگه نبودن!
میدونی
بنظرم ریشه تمام مشکلاتمون تنهاییه!
ما زاده شدیم تا کنار دیگران باشیم! تو جمع رنگ میگیریم! تو جمع تعریف میشیم انگار!
میدونم خیلی از ادما موفقیت هاشونو تو تنهایی بدست اوردن! ولی نگاه کن .. تمام اونایی که خوشحالن از ته دلشون تنها نیستن!
یعنی بنطرم هر چیزی حد داره... نه اونقدر تنها...نه اونقدر قاطی ادم ها!
سال ها طول میکشه تا این حد رو راجب خودمون بفهمیم که چقدر تنهایی میخوایم الان چقدر جمع چقدر دوتایی
ولی تهش باید یه بالانسی بسازیم تا کیفیت زندگیمونو بالا ببریم!
یه توییت دیدم میگفت که زندگی مثل یه مهمونیه ممکنه تو ساعت ۸ با یکی اشنا شی خیلی خوب و اینا باشه ولی ساعت ۱۲ تازه غریبه ها میرن و خودمونیا میمونن! بعد یکی دیگه گفته بود که گاهی وقتا هم تا ۱۲ چشم به در میمونی و هیچ وقت اون یکی دیگه نمیاد و وقتی ان ۸ شبی رفت میفهمی دیگه هیچ کی مثل اون نمیاد :))
همه اینا رو تعریف کردم بگم اگه کسیو دارین که کنارش خوشحالین و تعریفتون با اون ادم قشنگه از دستش ندین!
خیلی چیزایی که تو زندگی تنهایی پیش میاد ارزشش رو نداره!
میدونم ادم تا وقتی نیافتاده باشه تو چاه تنهایی ، همش فکر میکنه که بازم کلی ادم خوب وجود خواهد داشت! هنوز ۲۵ سالمم نشده هنوز فلان
ولی یه روز یهو چشماتو وا میکنی میبینی ۳۲ ۳۳ سالت شده و دیگه کسی مثل اون ادم پیدا نکردی! نه اونقدر توان داری که بگردی و بسازی یه رابطه جدید رو نه میتونی تنهایی رو تحمل کنی!
استثنا همیشه هست من هیچ وقت منکرش نمیشم....
حرفم اینه که یکم بیشتر به این فکر کنیم که حداقل مثل این ادمایی که الان داریمشون رو میتونیم جایی پیدا کنیم یا نه...بازم این حسای قشنگ رو بسازیم یا نه.... اون چیزایی که بعد از این از دست دادن، به دست میاریم ارزشش رو داره یا نه :)
اگه بخوام راجب خودم بگم...
من خیلی چیزا از دست دادم...خیلی ادم ها رو از دست دادم...از دست دادن بعضیا واقعا نمیارزید! واقعا....
ولی الان با چنگ و دندون ادمای زندگیم رو نگه داشتم.... یا حتی این از دست دادنای اخیرمم اینجوری بود که تموم زورمو زدم که خراب نکنم که خراب نشه...
میدونم احتمالا سال بعد این موقع چیزای بیشتری رو از دست دادم ......حس ها ادم ها... امیدوارم فقط تصمیم های درستی بگیرم... من فکر میکنم رفتن به هر قیمتی هیچ وقت درست نبوده... و راستش اصلا نمیخوام تمام اون روزای بد تنهایی ته چاهم دوباره تکرار بشه...
اونم الان... الانی که دیگه داریم شبیه ادم بزرگا میشیم و ادم بزرگا هم اصلا بلد نیستن یه دوستی ساده هم بسازن! همه چیز عدد و رقمه تو این دنیای بزرگترا! خیلی سخته دوستی جدید ساختن...عادت کردن...کنار اومدن... شناختن... تو این نقطه از زندگی که من ایستادم :)
به امید روزای سبز و سبز تر!
از مسیری که توش قرار گرفتیم میترسم
از اینکه عادت کنیم به تنهایی... نه نه... از اینکه معتادش بشیم یا اینکه از یه جایی به بعد ترجیحش بدیم به هر چیزی ...