خانهی خالی
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۷ ب.ظ
یه جورایی افسردگی بعد از تعطیلات گرفتم :))
چند روز پشت سر هم برنامه های مختلف و دیدن و بودن دوستان متعدد .. دلم واسه این حسه تنگ شده بود! در عین حال که نمیتونستم شلوغی و بیرون بودن زیاد رو خیلی تحمل کنم ولی میخواستم که دیگران باشند!
الان همه در راه برگشتن! رضا نازنین و نگین و فکر کنم حتی فاطمه!همه برگشتن خونه هاشون! و وقت شروع دوبارس!
راستش احساس میکنم از همه چیز عقبم ... از طرفیم نمیتونم و حوصله ندارم راهیو که یه بار رفتم دوباره برم در حالی که چارهای دیگه هم ندارم!
سخت ترین چیز تو زندگی گشتن دنبال نقطه هاییه که داری توش اشتباه یکنی! مشکل رو پیدا کردن همیشه سخت ترین کار بوده!
بریزی بیرون همه چیو و از اول دیباگینگ کنی!این کاریه که باید بکنم...
هر چند خورشید و فلک و بقیه در کارند که بگن خوش بگذرونم :)))
۰۰/۰۷/۲۶
منم حس عقب بودن از بقیه رو دارم متاسفانه.
البته فقط حس نیست واقعا عقبم :)