ارامشی در طوفان
سلام :)
اومدم از روزایی بنویسم که بالاخره تلاش هام برای داشتن حال بهتر جواب داد :)
حدود یک ماه پیش وقتی خیلی عصبی و نروس بودم قبل از تافل و همش داشتم خواب مامانمو میدیدمو یه رو که از خواب پریدم گوشیمو برداشتم رفتم تو اسنپ! یه دکتر اعصاب و روان پیدا کردم! سابقهاشو و مدرکشو نگاه کردم و باهاش تماس گرفتم!
دارو خوردن رو شروع کردم! اولش تونستم خوابم رو کنترل کنم و بخوابم! و بعد از خراب کردن ازمون دارومو تغییر دادم!
الان سومین هفته مصرف این یکی دارومه!
متوجه شدم که کلی مشکلات قبلی که داشتم پی ام اس های دردناکم خلق و خوی نوسانی و یهو عصبی شدن هام و استرسم همش به هم مربوط بوده! و با خوردن یه قرص ساده همه چیز داره کنترل میشه!!!
واقعا ناراحتم که چرا قبل تر اینکارو نکرده بودم!
یعنی میگشتما! اما دکتری که به دلم بشینه رو پیدا نمیکردم! :))
خلاصه که اوضاع روانی تحت کنترله! نمیگم همه مشکلات حل شده! نه! میگم تحت کنترله! اوضاع بهتره! خوابالودگیمم داره کم کم درست میشه!
دو روز پیش رو شمال بودم! کنار ادمایی که دوسشون دارم :) هوای خوب! جای خوب و سبز! ادمای دوست داشتنی! بازی کردنامون و حس های قشنگی که بود! بغل خالهام که برام تداعی بغل مامانمه :) بودن داداشم و خندیدنامون با هم دیگه!
دیگه مثل قبل با هم دعوا نداریم عوضش کنار همیم و سعی میکنیم همو بفهمیم! شوخی میکنیم! میرقصیم! و هستیم با هم!
بابای تپلیام :) بابام ولی خیلی خوب نیست! شایدم صرفا مثل قبل نیست! نمیدونم :) خیلی ساکت شده! یه گوشه میشینه و نگاه میکنه! دیگه مثل قبل شلوغ بازی در نمیاره :)
دوست دارم زمان بیشتری رو کنارش باشم! حس میکنم به بودنم نیاز داره این روزا! ولی انقد همه چیز در هم پرهمه که نمیدونم چیا پیش میاد!
خلاصه که راضیم خوشحالم! حس خوبی دارم !
با احسان که حرف میزدیم بهم میگفت چرا هنوز کاری رو شروع نکرده به این فکر میکنی که اگه نشد چی؟
دیدم راست میگه من همش در حال چیدن پلن بیام! همیشه به بک آپ فکر میکنم! همیشه به اگه نشد ها فکر میکنم!
و همین موضوع باعث میشه استرس بگیرم از نشدن!
یه سری عادت ها هست که باید درست بشه! و اوکیش میکنیم :))
خلاصه که اگه دارین میگردین دنبال درست کردن مشکلتون بدونین اگه ادامه بدین جوابو پیدا میکنین! شاید این جواب طولانی مدت نباشه اما باور کنین حتی دست کم دو روز ارامش داشتن هم میارزه :)