چقدر تنها باید ماند؟
ساناز ازم خواسته بود بیشتر دست به قلم بشم و بیشتر از حالم بنویسم وقتی تنهاعم.
روزگاران گذشته که با ارشیا زیادتر از این ها حرف میزدیم همیشه سر این موضوع با هم بحث داشتیم که آیا تنهایی خوبه یا بد!
الان دو ساعتی از رفتن صبا میگذره! وقتی بهش فکر میکنم من واقعا به این تایمای تنهایی نیاز دارم و فکر میکنم همه آدم های دیگه هم نیاز دارن! به وقتی که بشینن و با خودشون ساعاتی رو خلوت کنن! تمرکز کنن روی کاری که میخوان و براش برنامه بچینن!
بنظر من یه مرز باریکی هست بین تنهایی مفید و تنهایی که تبدیل میشه به سرطان! سرطانی که کل بدنتو میگیره!
باید پیدا کرد اون خط قرمز بین تنهایی خوب و تنهایی بد رو! باید بشناسی خودتو که به چقدر تنهایی نیاز داری. این تایم هم مسلما برای ادم های مختلف فرق داره.
تو تنهایی میشینی و همه کاراتو جمع بندی میکنی... اینکه کجاها رو درست رفتی و کججا ها رو بد پیچیدی! کجاها باید ادامه میدادی و رها کردی! و کجاها خوب شد که برگشتی... کجا ها نباید به پشت سرتم نیگا میکردی
تنهایی من مثل تنهایی خیلیای دیگه صدای موزیک توش پخشه! صدایی که باعث میشه فکر کنم :) اونجایی که میفرماد: Im not strong enough to stay away
میخوام این مرزه رو پیدا کنم.
جدای از این بحث خیلی رو مخم رفته ورزش نکردنه! و دلم یه فعالیتی میخواد! نمیدونم باید چیکارش کنم :/ میدونم نصف حرفام بهونهس! ولی انگاری که عزمم جزم نیست!