بسه
طوفان پشت طوفان!
اون وسط فق وقت دارم یه نفس بگیرم و دوباره همه چیز شروع میشه!
من ماه هاست که خوب نیستم... دیگه امیدی هم به خوب شدنم ندارم! تلاشی هم واسش نمیکنم! میدونی یه بیسی باید خوب باشه که بتونی رو اون شروع کنی و حالتو درست کنی! من هر چی که دارم آوارهس
خانواده معناشو از دست داده... و با این رگبار دعواهای پی در پی امیدی به درست شدن اوضاعش ندارم!
تنها روزنهی این روزام چک کردن استاتوس اپلیکیشن هاست برای فرار! ولی مطمئنم که رفتن هیچ چیزی رو حل نمیکنه!
همه خرابی از جایی شروع شد که یه ستون خیلی مهم از تو خونه رفت! دونه دون اجر ها ریختن پایین! بایدها و نبایدها عوض شد!
تا ده روز پیش همه میگفتن بری دلتنگت میشیم ولی امروز تو تماسم با داداشمو بابام هر کدوم سراغ جواب دانشگاها رو میگرفتن میگفتن امیدواریم کارت زودتر درست بشه و بری!
حتی دیگه نمیتونم بنویسم
لالم... لال