نا امید!
یه پوف بلند گفتم و گوشیمو بستم!
انگار که همه چیز روی دور تکرار بود!
دیروز وسط خرید داداشم شروع کرد تغریف کردن اینکه باز با بابا دعواشون شده! و دوباره همه چیز رفته بود از اول!
سعی کردم بهش فک نکنم! گفتم واقعا دیگه امیدی به اون خانواده پر از درد لعنتی نیست!
امروز از خواب بیدار شدم بعد از دیدن توییتر که باز همش صحبت از گ ش ت ا ر**** ش *ا )(*،*×*د بود با یه اعصاب نسبتا ت خ م ی اومدم دانشگاه!
تو راه علی بهم زنگ زد و میگفت که یه تن ماهی شده ۸۰ ف ا ک ی ن گ هزار تومن!
من پشمام ریخته بود و داشتم فکر میکردم داره چ بلایی سر ادما میاد...
همین که رسیدم دانشگاه و بحث بچه ها رو تو گروه دیدم مغزم سیاه سیاه تر شد! دوباره نفرت تمام وجودمو گرفت از ادما... ادم های بی رحم! ادم هایی که حتی حق ناراحت بودن به کیومرث بیچاره رو نمیدن!
ادمایی که فیلم یه ادمی رو پخش میکنن بدون اینکه به این فکر کنن که خب اگه یه روزی یه کسی از خانواده این دختر اینو ببینه چی؟؟؟ ادمایی که انقد بزدلن که حتی تو این ویدیو صدای خودشونم ادیت کردن که شناخته نشن ولی با یه دختر همچین کاری میکنن!
عصبیم...
عصبی...