از دی سی!
شنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۱ ق.ظ
از وقتی اومدم ارلینگتون دارم اون حس تلاش بیشتر رو حس میکنم!
ادما خیلی تلاش میکنن! و این خیلی واسه من قشنگه!
پیش بچه ها بودن بهم یه حس باحالی میده شاید همون حسی که توی بچگیم دوست داشتم کنار داداشام باشم!
شاید برای همینه که همهی دوستای اطرافم پسرن! برای اینکه اون حس کمبودی که تو بچگی داشتم رو پیدا کنم! بین ادم هایی که نمیشناسم!
اینا بده همش! و من میدونم اینو!
ولی کنترلش واسم سخته!
واسم سخته که هم دختر باشم و دخترونگیمو حقظ کنم هم اون حس صمیمیتی که همیشه دوست داشتم از داداشام بگیرم رو بین ادم هایی پیدا کنم که دیگه داداشام تیستن!
خلاصه که کنار امیررضا و وحید یه حس امنیت خاصی دارم که دوست ندارم واقعا از دستش بدم! و همین برام خیلی شیرینه!
دوست داشتم بیشتر بنویسم اما همه چی از ذهنم پرید! امیدوارم باز یادم بیاد و بنویسم همه رو :)
۰۲/۰۵/۱۴