المان های جذابیت!
صدای هیدو هدایتی تو گوشم پخش میشه در حالی که دیگه کم کم داریم به غروب افتاب هم نزدیک میشیم!
یه غمی داره صداش... یه غمی از جنس جنوب! جنوبیا یه حال عجیبین! وسط همه خنده هاشون و شوخیاشون که عموما همشون همینجوری شوخ و خندونن کلی غمای عجیبی دارن! شما اگه به لهجهی جنوبی ها هم دقت کنین همین غم رو حس میکنین!
اونا لهجه عصبانی ندارن مثه ترکی یا شمالی! یه غمی داره توش!
حالا از این حرفا که بگذریم.. داشتم به حرفای این هفته ساناز فکر میکردم...
بحثمون این هفته بازم حول محور روابطم چرخید! ازم پرسید چی میشه که جذب یه نفر میشی برای رابطه...
نشستم دوباره به لیست ادم هام فکر کردم! یه نکته ای که توشون وججود داشت این بود که من در نگاه اول جذب ادمایی میشم که به اصطلاح میشه گفت یه جذبه و ظاهر مردونگی دارن! حالا منظورم چیه؟ مثلا کسی که هیکل گنده تری از من داشته باشه! کسی که برام ظاهری هم که شده شبیه تکیه گاه باشه!
یمم دیپ تر بخوام از رفتار بگم جذب ادم هایی میشم که بنظرم مچور ترن! یا ادمایی که برخلاف ظاهرشون وقتی باشون حرف میزنی حرفی واسه گفتن دارن!
از اون طرف همیشه از پسرهای احساسی فرار کردم! نمیدونم چرا ذهنم اینجوریه! واقعا بدم اومد وقتی اینو فهمیدم ولی من اصلا از پسرهای احساساتی خوشم نمیاد! نه که بگم مرد نباید گریه کنه ها! نه! کسایی که خیلی راحت احساساتشونو بروز میدن برام عجیبن تو پسرا! حرصم میگیره ازشون! انگار میخوام بهشون بگم پاشو خودتو جمع کن! تو نباید از خودت ضعف نشون بدی!
وقتی یکم جدی تر به این مسئله فکر کردم فهمیدم چرا ذهنم اینجوری شکل گرفته!
من دو تا داداش دارم! که یکیشن خیلی ادم شجاع و محکمیه! احساساتش رو خیلی کم بروز میده! و خب جهت فکریش شبیه به منه و من از بچگی از این داداشم خیلی خیلی حساب میبردم و بنظرم به شدت ادم کاریزماتیکی بود و هست!
برعکس اون یکی داداشم که خیلی مهربون و نرمه! خیلی کوتاه میاد! من همیشه از دست اون داداشم حرصم میگرفت! یادمه وقتی دعوا میکردیم یه وقتایی واقعا گریه اش میگرف! و من عصبانی میشدم! سر همین مسئله حس میکردم همیشه که نمیتونم اگه یه روزی یه مشکلی داشتم بهش بگم! جون حس میکردم ناراخت میشه و من نمیتونم اشکاشو بینم!
اما اتفاق عجیبی که بعد از فوت مامانم افتاد این بود که اون داداش محکمه فرو ریخت و به شدت شکست! غش کرد به شدت گریه کرد و هنوزم که هنوزه درگیر همون احساس از دست دادن مامانمونه!
از اون طرف برادر احساسی به طرز عجیبی که هیچ کسی باورش نمیشد خیلی مجکم سعی کرد خودش و بقیه رو جمع کنه! و خب خیلیم موفق بود!
ولی من هنوزم بعد از گذشت همه این اتفاقات و فهمیدن اینه احساسی بودن یا نبودن دلیلی بر قوی بودن یا ضعیف بودن یه ادم نیست، بازم شخصیت برادر اولم برام جذب تر از دومیه!
و خب مامانمم برام جذاب بود این رفتارش که مستقل و شبیه کوه بود!
و انگار من تو روابطم دنبال یه کوه میگردم!
شاید واقعا هیچ ادمی کوه واقعی نباشه و همه ادما یه روزایی فرو بپاشن! مثل مامانم مثل داداشم... و شاید این خواسته من اشتباهه که دنبال کوهم!
یه مسئله دیگه ای که تو پسرا خیلی برام جذابه شوخ بودن اوناس! الان که به گذشته نگاه میکنم به جز یکی دو مورد استثناهمیشه دنبال ادمای شوخ و شنگول بودم! و باور دارم این ادمای شوخ و شنگول یه لایه ی دیگه ای دارن که وقتی کشفشون میکنی پشمات میریزه! و حس میکنم این شوخ بودن یه مکانیزم دفاعیه که شاید همه خودتو بروز ندی!
از ادمای ساکت عموما خوشم نمیاد! حس میکنم باید به شدت تلاش کنم و حرف بزنم تا سکوت در جریان نباشه بینمون و .... این جور ادما و ارتباط باهاشون واقعا برای من سخته!
دیگه چی برام خیلی جذابه....اینکه هم نشینی با یه ادمی برام جذاب باشه! بتونم ساعت ها کنار اون ادم بشسنم و حوصله ام سر نره! این شامل خیلی چیزا میشه! اینکه با هم دیگه حرف بزنیم کار کنیم تفریح کنیم یا هر چی...! اینکه بتونم باهاش هر کاری بکنم! این خیلی تو ادما برام جذابه! با بعضی ادما واقعا نمیتونم!
مثلا بهروز یه ادم اجتماعی و خفنه! ولی من راستش خیلی زیاد نمیتونم باش صحبت کنم! یا اینکه اونقد جذبش بشم...
یا هزار و یک مثال دیگه که تو ذهنمه!
برای همین یه سری از روابطم بعد از دوماه دیگه دووم نیورد! به خاظر اینکه میدیدم نمیشه! هم نشینیهخوش نمیگذره! نمیتونم با این ادم حس خوب داشته باشم! فارغ از هر چیز دیگه ای!
ولی امان از روزی که حس کنم با یکی کانکشن هام زیاده! یه جورایی هی بیشتر ترغیب میشم به سمت اون ادم برم!
یه چیز دیگه که شاید یه پوسته ای دیگه از ادما رو بهم نشون میده اینه که رفتار غالب گونه ای دارن یا نه! نه تو روزمره ها! نه! اتفاقا تو روزمره خیلی اجترام میزارن و اینا....ولی یه جورایی اونقد غالب و قابل اعتمادن که تو دست و پا بسته میتونی خودتو تو اغوششون رها کنی!
کر کردن! کِر کردن خیلی بهم حس خوبی میده! تو چیزای کوچیک میبینم که حواسش هست! کنارم راه میاد! سراغمو میگیره! نگران میشه و خیلی چیزا هم یادش میمونه!
جزئیاتی که ادمو دیوونه میکنه :))
یه چیز جذاب دیگه ادمایین که واسه رشد کردنشون خسته نیستن! واسه رشد کردن حد و مرزی ندارن! میخوان و به سمتش میرن! جریصانه! این ادما به شدددت برام جذابن!یه جورایی همین دلیل هم باعث میشد رو ادمایی که درسشون خوبه و به اصطلاح باهوشن کراش بزنم!
فعلا تا همینجا باشه ببینم دیگه چی بذهنم میاد..