دلبر نامعلوم
سلام دلبر!
میدونی کاش اینجا بودی و با هم دست توی دست توی این شهر زیبا میچرخیدیم...الانی که موهام تو باد میپیچه و میتونم لباسای دلبرونه بپوشم! میتونستم شیطونی کنم و با چشایی که از شیطنت برق میزنه بهت نگاه کنم و منتظر باشم تا ببوسیم!
دلبر...
اینجا همه چیز سبره و زیباست...
کلی جا پیدا کردم که اگه تو رو کشف کنم قول میدم اونقد قصهی عاشقیمون قشنگ شه که نه من و نه تو هیچ کدوممون نخوایم رهاش کنیم!
راستش دلبر اولین باره دارم صبر میکنم که پیدا شی...
تصمیم گرفتم رویهم رو عوض کنم!
تصمیم گرفتم صبر کنم و بیشتر ادما رو بشناسم..
نمیدونم الان کجایی و کی هستی...ولی میدونم وقتی پیدا بشی جفتمون تموم خستگیامون رو در میکنیم...
راستی دلبر!
میدونی شاید اولش بهت بگم دلبر....همون موقع هایی که دلمو بردی و وقتی مبینمت قلبم تند میزنه...ولی خب بعدش که با هم یکی بشیم...بهت میگم دلیار...
میدونی که به کسی تا حالا این حرفو نزدم؟
بنظرم هیچ کسی تا حالا یار دلم نبوده!
میای تا دلم رو بغل کنی و یارش باشی؟
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
میدونی دلبر....من خیلی چیزا رو به چشمم دیدم و فهمیدم که عشق همون چیزیه که من دنبالشم...همون چیزی که بهم انگیزه میده برای ادامه تویی...
شاید راز این زندگی اینه که من تو رو پیدا کنم....تو رو پیدا کنمم و کنار تمام دردسر و ناراحتیام بدونم تو هستی کنارم...بدونم و دلم گرم شه
شاید تو همون سوختی هستی که دلمو دوباره گرم میکنی...
زخم هام رو بند میزنی....
دلبر پیدا شو.....از پشت اون مه ها بیا بیرون....من منتظرتم...