پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

یک دقیقه تنفس

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۱:۲۰ ق.ظ

داشتم فکر میکردم به همون چیزایی که تو پست قبل نوشته بودم و به یه نکته خیلی جالبی رسیدم!

 

هنوزم که هنوزه همینه! قبل از اینکه هر مهمونی برم یه سری ها هستن که بهم بگن مبینا فلان چیزو نگیا! یا بعد بخاطر اینکه یه حرفی زدم منو دعوا کنن! عین فاکینگ گذشته!

گذشته ای که نگذشته!

نگین اینجا نقش مامانمو داره! همونیه که تو جمع بهم چشم غره میره اگه حرفی که نباید رو بزنم! و جالبه که منم ازش میترسم! با اینکه هیچ دلیلی هم نداره!

یا حتی وقتایی که بهم غر میزنه که خونه کثیفه! با اینکه من خیلی خونه رو تمییز کردم نمیتونم چیزی بگم! یا هر چیز کوچیکی رو سریع پنیک میکنم و حس میکنم داره دعوام میکنه در حالی که اون داره عین یه هم خونه با من حرف میزنه!

ولی انگار سیستم بدنی من اینجوری تنظیم شده که هر چیز کوچیکی اتصالی ای به گذشته و شروع یه پنیک بزرگه!

 

 

یا مثلا وقتایی که سپهر یا هر ادمی که میدونم درسش خوبه از من سوالی میپرسه، من مغزم شات دون میشه! نمیتونم حرف بزنم و قفل میکنم!

مثل همون وقتایی که داداشام به من حق اظهار نظری نمیدادن! و همیشه میگفتن من نمیفهمم!

یا جمله معرفشون! کی تو رو تیزهوشان راه داده اخه؟

 

انگار جلوی همچین قدرتایی که به گذشته وصل میشن و جرقه میزنن من تبدیل میشم به یه بچه‌ی ۱۰ ساله و هیچ دفاعی از خودم نمیتونم بکنم!

 

ارتباطات باج دهنده!

من سراسر زندگیم ارتباطای باج دهنده داشتم!

و جالبه رابطه های خوبی که برام مونده هموناییه که توشون ادم باج دهنده نبودم! یا از موضع ضعف به خودم نگاه نمیکردم!

 

بعضی وقتا این حس بهم دست میداد که دلم میخواد یکی بیاد بجای من برام تصمیم بگیره که چیکار کنم!

در حالی که من همه عمرم رو داشتم از این مسئله فرار میکردم که کسی برام تصمیم نگیره و اکثر طغیان هامم برای همین بود!

اینکه میخواستم چیزی باشم که "خودم" میخوام!

ولی الان که از ۷ دولت لیترالی ازادم، دنبال کسی میگردم تا بیاد و برای زندگیم تصمیم بگیره! چون دیگه انگار ترس از اشتباه کردن مانع این میشه که حتی قدم بردارم!

چقد طنز تلخی داره این زندگی واقعا!

 

انگار تموم این سال ها فقط داشتم میدویدم تا برسم! الان بعد از این همه دویدن، یکم مکث کردم و دارم به اطرافم نگاه میکنم!

چه خبره؟ چقد تو یه قالب عجیب افتاده بودم و نمیدونستم!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۱۵
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی