پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی
آخرین مطالب

درخت عشق

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۰۶ ق.ظ

عاشق ورژنی از خودمم که تو رو اینجوری خوشگل دوست داره!

یه مدل خوبی دوست دارم! اینجوری که تو دلمی یه گوشه اش نشستی و من همینجوری میشینم دستمو میزارم زیر چونه امو بهت نگاه میکنم!

ریز ریز خاطره هامو مرور میکنم!

گاهی یه چیزایی میبینم و فانتزی میسازم! فانتزی هایی که هیچ وقت شاید واقعی نشه!

ولی میدونی انقد این حسه قشنگه که هر چقد همه بهم میگن بابا بیخیال شو نمیتونم بشم!

به این فکر میکنم که این حس قشنگ جوونه زده تو وجودمو نمیخوام بزارم کنار! که انگار صرفا با فکر کردن بهت حالم بهتر میشه! با همین فانتزی های ریز و درشت!

نمیدونم! یکی هم نیست بگه این همه هندی بازی رو از کجات اوردی؟! تو که اصن نمیتونی توی روابطت عین ادم احساسی باشی!

نمیدو.نم امروز داشتم فکر میکردم من ادمایی رو که خودم انتخاب کردم و خودم جلو رفتم و سمتشون رفتم رو خیلی بیشتر دوس داشتم و برای فراموش کردنشون هم خیلی تلاش کردم! میخوام بگم ینی حس میکنم اون چیزی که من اسمشو میزارم عشق احتمالا برای من این مدلی نیست که من بشینم افتاب و مهتابو تماشا کنم و بعد یکی از راه برسه و بگه منو میخواد منم یهو بگم شت اره!

برعکس!

من دوست دارم خودم پیداش کنم! مثل زندگی!

مثل تجربه!

اره مثل زندگی! عشق عین زندگیه! هیچ وقت نمیفهمی دنبال چی داری میگردی! وقتی داریش قدرشو نمیدونی! مگر اینکه یه مریضی بیاد سراغت و ازش جون سالم به در ببری یا مثلا از دست دادن یکیو دیده باشی از نزدیک! هم توی عشق هم توی زندگی فانتزی داری! و راستش حسشونم خیلی شبیه به همه!

حس گاز زدن یه میوه تازه میدن!.

عشق برای من اینجوری تعریف میشه که نگاهت توی جمع گره میخوره تو نگاه اونی که باید و یه جوریه که نه تو ول میکنی نه اون! و هی نگاه میکنین! انگار هی با نگاهتون حرف میزنین!

عشق اون لحظه‌ایه که سرتو میزاری رو شونه اش و حس میکنی تموم امنیت دنیا روی این منحنی شونه خلاصه شده!

عشق اون جاییه که اون حالش بد میشه و تو میلرزی!

عشق وقتیه که یکیو بیشتر از خودت دوست داری!

عشق دیگه کانسپت من نداره! فقط اونه اون!

 

داشتم فکر میکردم چقد تو ورژن نزدیکی از عشق رو به من میدی!

تو گفتی بنظرت عشق ینی نرسیدن!

ولی من میگم عشق هم رسیدن داره هم نرسیدن! منتها چیزی که عشق رو عشق میکنه راه رسیدن یا نرسیدنشه!

عین داستان اون چای عجیبی که یه روستایی داشت و همه مردم اون شهر با خوردنش به شدت مهربون و اروم بودن!

با همه این تعریفا و این چند روز فکر کردن، حس میکنم جوابم به سوالای ساناز اینه که من دارم راهی رو میرم که برام معنی عشق میده! یا میرسم یا نمیرسم! خیلی فرقی هم نداره! مهم اون راهه! این راهه که منو اروم میکنه! دلم و قیلی ویلی میده و بهم انگیزه میده تا بجنگم و زندگی بهتری بسازم!

بجنگم و بهت نشون بدم که ادم ها میتونن خوشحال باشن میتونن اروم باشن میتونن عاشق باشن...

بجنگم و بهت نشون بدم که تو ... که من ... ارزششو داریم.

 

حالا این که تو چه فکری میکنی و کجای این کوه وایسادی اونقد داستانو عوض نمیکنه! من به دلایل نامعلومی قرار شده این مسیرو با تو برم... حالا هر چقد هم که طول بکشه.... ما همراهیم و هم مسیر! یعنی امیدوارم که باشیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۲۴
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی