پنگوئن خانم :)

اینجا یک دفتر خاطرات آنلاین است با خواندن آن وقت خود را هدر ندهید :)

با تشکر

بایگانی

بیکار بی عار!

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۹:۳۱ ب.ظ

توییت کردم که هر روز بیشتر از دیروز به این پی میبرم که چقد رفتارهای ت خ م ی دارم!

حالا چی شد که به این نتیجه ارزشمند رسیدم؟

دیروز که بچه ها اینجا بودن داشتیم حرف میزدیم و یهو یکیشون یه چیزی رو راجب یه ادمی گفت که ما داشتیم جاجش میکردیم! گفتش که این آدم اگه الان خانوادش بفهمن که اینجا این روابطو داره و اینا احتمالا نفله اش میکنن و از یه خانواده مذهبی اومده و طرف خودش مذهبی بوده و از این چیزا!

من یهو خودمو جمع کردم! و گفتم که خب منم همین تجربه رو داشتم وقتی رفته بودم تهران از یه سری از فشارا راحت شده بودم و خب یه سری کارایی میکردم که اگه خانوادم میفهمیدن یا حتی بعضا الانم بفهمن کله امو میکنن!

بعد یکم سکوت کردیم! گفت نمیدونم!

و بعد داشتم فکر میکردم که ما مثلا یه ساعت نشستیم فلانی و بیساری که آدمای خوبی نیستن در کل رو هم جاج کردیم ولی خب ما که نمیدونیم که ایا اون ادمم مث من بوده یا نه؟ شاید تغییر کرده! شاید به مناسبت اومدن یه ادم دیگه تو زندگیش این ادم تغییر کرده خب چ عیبی داره! حالا اینکه اون تغییره خوبه یا بد، ما انقدی نیستیم که بتونیم اصن راجبش نظر بدیم! من به خود دیشبم دارم فک میکنم اینجوریم که شت چقد ریدم در حالی که تو اون لحظه بنظرم کار درستی بوده! حالا چه برسه که بخواد محیطم عوض شه سن و سالم عوض شه تجربه هام عوض شه!

معلومه که منم عوض میشم!

خلاصه به شدت عصبی شدم! که چرا اصن اون حرفا رو زدم! چرا جاج کردم! حتی دوست خودمم جاج کردم تو مستی! برگشتم به اون یکی گفتم که بنظرم فلانی اصن رابطه جنسی نداره! خب به تو چه؟ به تو چه که داره یا نداره! واقعا به من ربطی نداشت ولی ذهنم اینومدت ها بود داشت بهش فکر میکرد و دیشب که یکم مست شده بودم زرت انداختمش بیرون و تبدیلش کردم به کلمه!

بعد داشتم با خودم میگفتم دو دقیقه پیش داشتیم میگفتیم چرا فلانی رابطه جنسی داره الان داریم میگیم چرا این یکی نداره! و چقد چقد باید آدم چیپی باشم که اصن بگم این چرت و پرتا رو!

نمونه بارز در دهن مردمو نمیشه بست!

 

داشتم فکر میکردم اخه خب انگار این جمعه اصن اینجوریه! نداریم چیز دیگه ای که راجبش حرف بزنیم! حالا بعد کلی وقت هم که دور هم جمع میشیم نهایت بیست دقیقه اول راجب کار و بدبختیمون باشه بعدش زرت میرسه به جاج!

 

الان از دست خودم عصبیم ! میتونم کلی بهونه هم ردیف کنم که خب کالچرمونه تقصیر جمع ادماس و ال و بل!

ولی واقعیت اینه که آدم حداقل ۳۵ ساله ای که کنترلی روی حرف زدن خودش نداره و رفتار و حرفاش رو متاثر از محیط میبینه راستش باید بره بمیره! به جای اینکه از رشد و آزادی حرف بزنه!

 

همه اینا رو گفتم که بگم وقتایی که ادم یهو تو صورتش میخوره که خودشم یکی از همون تیپیکال رفتارایی رو داره که همیشه ازش متنفر بوده واقعا حالش بد میشه و نمیدونم راه حل واسه مواجهه با همچین حسی چیه!

 

فقط میدونم میشه پیشگیری کرد! و یکی از روشاش هم اینه که خب فاکینگ الکل نخور! و انقد خودتو با کار خودت مشغول کن که اصن وفت نکنی به چیز دیگه ای توجه کنی که به مرحله جاجش برسی

به قول مامانم اینا همش از بیکاریه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۱۰
پنگوئن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی