دوست ندارم باز بشینم غر بزنم
ولی الانوقته غره!
چی بگم جز غر!
امروز آرش یه حرفی بم زد که حتی نتونستم جوابشو بدم!
رضا تو گوشیم یه عکسی رو دید که هنگ کردم برا یه لحظه!
با آریا دعوام شد و اصلا همه چی از چشمم افتاد!
اومدم اتاق دیدم یکی از زبون من یه حرفی رو زده و اون حرف باعث میشد من از چشم دوستام بیافتم!
پس فردا امتحان اماری دارم
و شنبه هم الکترومغناطیس و زبان تخصصی
دوست دارم الان بشینم قد دنیا عر بزنم!
سه روز دیگه ماه تولدم شروع میشه!!!!!
همه پلنام واسه تولد خوابید و ریخت بهم
دیگه هیچ ذوقی واسه هیچی ندارم!
من نمیدونم مگه من چقد به ادما بد میکنم که اینجوری میشه همش؟!
چرا جواب مهربونی اینه همیشه!
دانشگا این یه هفته کلا رو هوا بود!
دیشب اومدم دو کلوم با شاهین حرف بزنم پراکسیه پهنای باندش نمیدونم چی شد!ترکید!
امروز دیدم مهران واس خودش پراکسی ساخته اینجوری شدم :/
جریان آرشو واسه سحر تعریف کردم حتی اونم حق داد ناراحت باشم ولیهمش میگف مبینا حق داریا ولی اون آرشه!
خب منم مبینام!
برای داستانم با آریا هم بچه ها میگن حق داریا ولی آریاس!خب منم مبینام!!!!!
کلافم یه شدت
کمتر پیش میاد از این اعترافا یکنم ولی جدا دلم برای مامان بابام تنگ شده!
دلم میخواست الان بودن فقد بغلشون میکردم
برا مامانم نق میزدم ...اونم میگف ولشون کن!
من نمیدونم انقد قیافه من ضایعه؟!پس قیافه اونا که ضایعه چی؟!
دارم رسما چرت و پرت میگم
نبود فضای مجازی باعث شده همممههه غرامو اینجا خالی کنم
ولی خب بهتر!