از دیروز هی میخواستم درس بخونم و نمیشد!
امروز صبی پاشدم یکم درس خوندم...بعد شروع کردم فرندز دیدن!
اصن فاز درس نداشتم!
این وسط رفتم یه سر به یوتیوب بزنم دنبال یه کلیپ بودم!
سه سال پیش بود!که روزخوش یه کلیپ برام فرستاده بود که اسمش life بود!اون شده بود انگیزه من واسه درس خوندن و کنکور!
به قول خودش معجونی که صب به صب مصرف میکردم!خلاصه پیداش نکردم!
تصمیم گرفتم یه سر به بلاگش بزنم!
خب یه ماهه که دیگه هیچی نمینویسه!و عنوان اخرین پستش اینه خشم و قهر!
بازم رندوم زدم رو یکی از پستاش! صفحه ی اردیبهشت 94 باز شد!اون موقع یه بچه دبیرستانی بودم که الگوم شاهین بود!شاهین روزخوش:)
که آرزوم تهران بود!که ارزوم فیزیک بود!که انقد همه چیز برام دور و دست نیافتنی بود که یه ساعت هایی فقط میشستم تصور میکردم و با تصورم خوشحال بودم واسه خودم!
لعنتی یاده تمام روزایی افتادم که با شاهین حرف میزدم و از ارزوهام میگفتم!
و اون میگفت که یه روزی بهشون میرسم!
روزی که برام یه عکس فرستاد از بلندی توچال و بعد زنگ زد!وقتی داشتیم حرف میزدیم گفت تو یه روز سیگاری میشی و من اون روز کلی به حرفش خندیدم!
روزی که بعد از اولین تجربه در یه حیطه ی باحال زنگ زد به من و با ذوق برام همه چیزو تعریف کرد!
اون روزی که خسته شده بود کلافه شده بود و میخواست از تهران فرار کنه و من نذاشتم!
شب کنکورم که با دوستاش بیرون بود و کلی شلوغ بود دورش ولی برام ویس گرفت و کلی بهم انرژی داد!
اولین باری که بعد از سه سال دیدمش که داشت میرفت کوه و یهو دم در دانشگامون ظاهر شده بود!درسته عین فرشته نجات!
و خدافظیش!که رفت!
که از ایران رفت!که دور زدیم!که حرف زدیم!که دوستم بود!که دوستم هست!
اوه شوووت!چقد دلم تنگ شد یهو براش!
شاهین همیشه واسه من همون دوستی بود که وقتی حالم خراب بود اویزونش بودم!
همونی که هر چی بود و نبود بدون هیچ خجالتی بهم میگفتیم!
یه ادمی پر از تجربه!مهربون ، مغرور، بلند پرواز،باپشتکار،باهوش!
که اگه الان بود!که اگه بود هیچی اینجوری که الان هست نبود!
یه دوستی که به طرز خیلی عجیبی باهاش دوست شدم و هیچ وقت ازش هیچ انتظاری نداشتم!و همون بودنش گاه و بیگاه از دور که اصلا دوریش حس نمیشد واسه من ارزش داشت!
اینکه میدیدم باهام خوبه باهام راحته!اینکه میدونستمش...ایناش قشنگ بود برام!و هست!
یه روزی بازم میرم پیشش!
چیزی که هست اینه که هنوزم کم میارم اویزون بلاگش میشم!
که میخونم روزمرگی هاشو وقتی هم سنم بود!
و گاد :)
یه وقتایی فکر میکنم که چند سال پیش حتی یه سال پیش فکر نمیکردم زندگیم این شکلی که الان هست بشه!
چیزای دور و غیرقابل دسترسم الان شدن واسم جز کارایی که روزانه انجام میدم!
مثلا همین دیروز از شمال برگشتم!شب با دوستم پاشم برم شمال و صبش برگردم!!!
یا شب تا صبح بیرون باشمو کسی خبر نداشته باشه!و بچرخم!و ببینم!
یا اینکه توچال بشه واسم پناهگاه!
یا اینکه با دوسه تا از دوستام لش کنیم خونمون!
با یه اکیپ گنده برم چیتگر و جوجه بزنیم و بازی و شوخی و خنده!
با همون اکیپ بریم کوه و برف بازی؟!
برم شهربازی ...برم دوچرخه سواری
بشینم ساعت ها با استادام حرف بزنم
دو سه تا کویر برم و مسئولیت کار گروهی بگیرم!
که بشم این!بشم این مبینا!به قول ارشیا چقر و بد بدن :)))
حالا اینا هیچی...!اومدم که اینو بگم!
خلاصه که به یه پست برخوردم!
پستی که کلی حرف توشه!
میخوام یه سری جمله هاشو کپی کنم اینجا!(مشکی ها نوشته های شاهین و آبیاش برای منه):
-خانواده! شاید با مفهوم ترین و قابل تکیه ترین چیز دنیاست. مهم ترین چیزی که من تازه امسال فهمیدم و درکش کردم!با وجود هر مشکل و سختی تو خانواده و هر جنگ و دعوایی!بازم خانواده یه مفهوم خیلی مهمه که میشه بهش تکیه کرد!
-یه تجربه از سال 94 : خواب خوب چقدر مهمه تغذیه ی خوب چقدر مهمه میشه گفت کسی که این دوتا رو داره حالش خوبه! جسمی روحی.
-وقتایی میشه که یه سری تصمیم میگیری ولی هرچی جلو تر میره انگار هم انگیزه
هه کم تر میشه ... تصمیما هم یه ماه عسل دارن که تموم میشه :دی
خب خیلی منطقیه دیگه نیست؟! وقتایی که این حالتو حس میکنی بدون داره روند طبیعیشو میره. آخ آخ...امیدوارم روند طبیعی همین باشه :)))
-یه آقای عقیقی داشتیم که همیشه یه سری سوال ریاضی تو کیفش داشت موقع بیکاری روشون فکر میکرد :) ایران نیست الان خیلی بهش فکر کردم ولی هیچ وقت انجامش ندادم!
-صدرا میگفت وقتی شروع میکنی به درس خوندن فقط دو هفته ی اولش سخته... درست میشه! نه تنها درس! هرررر چیزی... :) قبول دارم خیلی :)
-باید بیشتر شنا برم! شنا یه آرامشی داره که هیچی نداره...آخرین باری که شنا بودم پارسال بود!نمیدونم چرا تنبلیم میشه!
-شت! تو کتابخونه چققققد مفیده! =>اینو یه روز ناراحت بودم واسه این که خونه تنها نباشم رفتم کتابخونه نوشتم. من خیلی از کتابخونه حس خوب میگیرم!تازگیا فهمیدم تنهایی درس خوندن جز سخت ترین کاراس!من همش باید یه جایی باشم که همه سرشون تو کتاباشونه تا منم موتورم فعال شه!باید کتابخونه نزدیک خونه رو هم امتحان کنم!
-گاهی فکر میکنم زندگی نباید انقدر سخت باشه که من سخت میگیرم... دقیقا!!
-گاهی از همون بالا که نگاه میکنم میفهمم چقدر بیشتر از چیزی که انتظار داشتم بزرگ شدم تو این 3 سال برای من دو سال گذشته و واو!خیلی عوض شدم...به قول ارشیا پوست انداختم!
-یه سری کارا هستن که تنهایی نمیشه! نمیشه! و این معنیش این نیست که ضعیفم!
-غصه گذشته رو نخور :) عبرت بگیر فقط
-آن آتش زمانی که به آن احتیاج داشته باشیم روشن میشود!
-یه سری آدمن باید فاصلمو باهاشون تنظیم کنم.
-دومین دغدغه : وقتی انقدر درگیر زندگی یه نفر میشی, ینی اون آرامشی که تو زندگی خودت میخوای باشه نیست!
-وقتی یه آرزویی میکنی زندگی تورو به همون سمت میبره. ولی از راه هایی که انتظارشو نداری! اوهوم!!الانم منتظر ارزوی بعدیمم که نزدیکشم!خیلی نزدیک!
-حتی اگه قراره شکست بخوری ، مردونه شکست بخور ، حداقل اینبار شکست بهتری میخوری
-هیچ کس با کم خوابیدن نمرده ! منم شیرازی :)) البته من شیرازی نیستم ولی فک کنم یه جهش ژنتکی به اون سمت داشتم :))))
-لذت شگفت زده کردن خودتو کشف کن !
-همیشه دنبال بهونه ایم که ناراحت شیمو دلمون بگیره ، چرا دنبال بهونه نباشیم که شاد شیمو از ته دل احساس خووووب بودن کنیم ؟ :)
- اگه حتا اراده نداری ، این اراده رو داری که اراده رو به دست بیاری ( اثبات ندارم ، اما مثال نقض هم ندیدم ! )
- استعدادشو داریم ، وقتشم داریم ، باید یکم به خودمون سخت بگیریم
- نابغه نیستم ، خاص نیستم، عادیم ! حالا می ارزه ! یه بحث عمیقی داشتم راجب این موضوع بار ها و بارها!و میدونی چیه بنظر من همین ادم معمولیان که وقتی یه کاری میکنن کارشون خفن میشه!به قول شاهین وقتی معمولی و میتونی یه کار خفن بکنیه که می ارزه! و من میخوام انجامش بدم!!
- کاری که انجام میدهید را دوست داشته باشید
- گذشته رو فقط بپذیر ! همین ! نه فراموش کن نه خیلی بهش فکر کن .. آدمیم دیگه ، اشتباه میکنیم :)
-- اهانت هارو فراموش کن ، اهانت هارو فراموش کن ، اهانت هارو فراموش کن :) اهانت ها رو فراموش کن :)
- یه آرامشی هست که باید ته دلت بهش برسی... برو دنبالش :) خیلی بهش فکر کرده و میکنم... ولی نمیدونم کجاس!
- حقیقت ، نه به رنگ است و نه بو ، نه بههای است و نه هو
- پای خودت وایسا ... پای دلت
-اگه بخوام حال و هوای این روزامو بگم ، میگم : نقطه ، سر خط :)
-نوشته بود "انسان تنها زمانی خود را میشناسد که به مرزهای خود برسد..."
-وقتی یه طرفه بشه... رو به زوال میره... :) U Are Loosing Me Little By Little
-یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد
-برای آن که نشان بدهید مسیری که شما میروید درست است لزومی ندارد که ثابت کنید مسیر دیگران غلط است خیلی حرفه !
-تو خونه باید گلدون باشه :) آفرین منم همینو میگم!
-آدم وقتی آرامششو از دست میده با یه تلنگر میسیرش عوض میشه! سبک میشه شایدم انقد سنگین که رسوب میکنه
-آدم نتیجه ی تلاشاشو میگیره. همیشه به این جمله ایمان دارم!
-Let Your Success Be Your Voice
-ماها جایی هستیم تو زندگیمون که تکلیفمون ملوم نیست!
و خب هررکسی تا واقعا" تکلیفش با خودش معلوم نباشه نمیتونه بهترین عملکردشو داشته باشه...
-پشتکار و اراده دو چیزن!
-دوربین میخوام ... گرونس این حرف 94عه!الانو چی میگی حاجی.. :)) منم میخوام!ولی گرونس!
-من میخووام ورزشکار محسوب بشم! مدتیه که به یه ورزش حرفه ای فکر میکنم!
-پیشرفت رو دیدن و دوست داشته شدن قشنگ ترین حس هایین که تو این چند سال تجربه کردم.
-واژه “همیشه” کلمه ای وحشت آور است چراکه اشاره به آن دارد که مابـقی عـمـر
خـود را باید به همین منوال و بدون هیچ انحرافی طی نمایید. کاری که باید
انـجـام دهـیـد ایـن است که روز به روز پیش روید؛ با اهداف دراز مدت خود را
هراسـان نـکنـیـد. امـروز سخت تلاش میکنید. فردا نیز دوباره به همین
ترتیب. معنی یک کلمه!
-آدما رو از اولویتاشون میشه شناخت .
بریم که داشته باشیم ادامه روزمونو :)
مبینا
تهران-بهار 98