نمیدونم چی میشه که مدتی کم مینویسم! وقتی میدونم نوشتن تنها راهیه که سبک بشم :)
قرار شد ۴ روز تمرین کنم فارغ از نتیجه جلو برم!
دیشبم با نگین حرف زدم! حرفاش واقعا موثر بود میگفت که کاملا طبیعیه این اتفاقا....بعد واکسن ماک دادنمو اینکه الان دارم تی پی او سخت ها رو میزنم و طبیعیه که نمره ها بد شه!
فک کنم به اندازه کافی از دید های مختلف به اون ماک بعد از واکسن نگاه کردم و همه دید هااینجوری بود که حاجی ریدی خب :)))))))
ولی چون من خیلی پرو ام بعدا میام میگم اصن همون باعث شد من تافلمو خوب بدم :)))
خلاصه
۴ روز دیگه به تهران باز میگردم....وقتایی که میام اینجا دلم واسه زندگی تهرانم پر از فراغ بال و آزادی تنگ میشه و قدرشو بهتر میدونم :))) وقتیم میرم تهران به زندگی کنار خانواده فکر میکنم :)) کلا آدمیزاد هیچ وقت به وضعیت خودش راضی نیست :))
باور کن الان با اون سروش بیات هم حرف بزنی میاد میگه باید تافل ۱۲۰ میشدم! :)) (معلومه حرصم گرفته از اینکه انقد خوبه؟ :)) )
دو شب پیش که با شاهین حرف میزدم بحث این بود که ماها هر چی رو میخوایم یاد بگیریم پاره میشیم تا یاد بگیریم! واقعا درد داره ها! وقتی به پشت سرم نگاه میکنم سر هر چیزی که به دست اوردم کلی پافشاری کردم! اصن همین شد که همه بهم گفتن بابا پشتکارت خیلی خوبه و اینا!
گاهی وقتا یادم میره از چیا گذشتم...چیا رو پشت سر گذاشتم! و به کجا رسیدم! فقط به نقطه الانم نگاه میکنم و یک کلام میگم کمه! در حالی که این انصافانه نیست! ۴ سالپیش کجا بودم واقعا؟ شاید الان خیلی کم باشم! از خیلیا کمتر فیزیک بدونم! زبانم خیلی خوب نباشه! شاید باید جر بدم بازم تا شاید به چیزی برسم! ولی خب که چی؟ مگه همیشه غیر از این بوده؟
مگه من اصن زندگی ادمای دیگه رو دیدم؟ که چقد تلاش میکنن چقد زمین میخورن؟
من همیشه به یه چیز باور داشتم اونم این بوده که هیچ حرکتی بی جواب نمیمونه! اگه تلاش کنی جوابتو میبینی دیر یا زود! فقط نباید خسته شی! و این چیزیه که مدام باید با خودم تکرار کنم
داشتم فکر میکردم همه ادم ها همینن ... یه اهنگی هست که علی عظیمی میخونه با نامجو میگه گاهی به پس گاهی به پیش گاهی هم درجا میزنم......این زندگی هممونه! فقط باید یاد بگیریم روی تمریناتمون استمرار کنیم وقتایی که درجاییم یا وقتایی که به عقب تر برگشتیم...
مثل اون لحظه که برای پریدن از روی جایی یه چند قدم میری عقب میدویی و خیز برمیداری :)