چیزای کوچیکی حال آدم رو خوب میکنه! حتما نباید بری ۵۰۰ تومن خرید کنی :)))قابل توجه خوده هفته ی پیشم :)
تا حالا انقد کشوهای مغزمو نریخته بودم بیرون (به قول اون دختره تو تد )!
میدونی دارم کارای ریز ریز رو پشت هم انجام میدم که این تغییرات ریز وانگهی داره دریا میشه!
دیروز حوصله درس نداشتم!ولی به خودم قول داده بودم تا شب ویدیو هامو تموم کنم!
وقتی فکر میکنی دیگه نمیتونی فقط یه ذره دیگه، فقط یه ذره دیگه تلاش کن!
ویدیو ها رو به جز اخری کامل دیدم و تمریناتشم مرور کردم!بعد تموم کثافتی که به خونه زده بودم رو تمییز و مرتب کردم و بعد رفتم تو جام تا اروم بخوابم!
دو روزی میشه که هر دو تا اکانتمو برای همه ریسنتلی کردم و نوتیف تلگرامم بستم! و این معنیش اینه که نمیخوام انلاین بودن کسیو ببینم تا منتظر باشم!از مبینای منتظر بدم میاد! به زودی ریستنلیمو برمیدارم!نه برای اینکه نمیتونم تحمل کنم یا تکلیفم با خودم معلوم نیست!نه!
میخواستم وابستگیم به ادما رو کم کنم برا خودم!تا بتونم هندلش کنم!بعد که اوکی شدم و دیدم میتونم میرم سراغ مرحله ی سخت تر!اینکه ببینم و برام مهم نباشه :)
همین کارو با اینستا هم کردم!اوایل خیلی شدید اینستا برام مهم بود! دنبال کردن ادما و...
اکانتمو پاک کردم و از ابان ۹۸ تا دیروز هیچ اکانت اینستایی نداشتم!ولی دیروز یهو بی دلیل نصبش کردم!بعد که بهتر فکر کردم دیدم برا اینه که دیگه نمیخوام فرار کنم!
یادمه با صدرا حرف میزدم و میگفتم که برای اینکه از شر اعتیادام راحت شم پاکشون میکنم!بهم گفت عادت داری صورت مسئله رو پاک کنی؟!
اره من تمام این مدت داشتم صورت مسئله رو پاک میکردم!!!
میدونی شروعش با چی بود؟ رفتم یه پاکت سیگار خریدم!روز اول شورشو دراودم!حالمم بد شد!بعد از ماه ها داشتم میکشیدم!و طبیعی بود!
بعد کم و کمتر بود! تا اخرین نخی که کشیدم اینجوری بودم که ف ا ک! چقد بدم میاد ازش!هیچ حس خوبی نمیده! مثل این میمونه بری دم اگزوز یه ماشین نفس بکشی!خب چه کاریه!؟!؟ چون فاز میده فقط؟ میخوام که نده! نیکوتین داره؟؟ارومم میکنه؟؟یعنی تو این دنیای خراب شده هیچ چیز دیگه ای نبود منو اروم کنه جز سیگار؟؟
این بار ازش فرار نکردم! گذاشتمش کنار!قبلا دلیلم این بود که نمیخوام به هیچی وابسته باشم!اما دقیقا وقتی که از یه چیزی خیلی ناراحت میشدم یه نخ رو شاخش بود میدونی :)))) ولی فک کنم اینبار اینجوری نیست!ایا باز بهش برمیگردم؟نمیدونم!آیا نظرم عوض میشه؟ نمیدونم :)))
یه تصمیم کوچولوی دیگه اضافه کردن ورزش و اهنگای شاد گوش کردن برای نیم ساعت تو روز بود!چند ماه بود که اینکارو نمیکردم دیگه! امروز وقتی بعد از نیم ساعت عرق کردن لباسمو عوض کردم حس کردم سلول سلول تنم خوشحاله :))) و حس تازگی داشتم!!
میدونی دیروز داشتم با ارشیا حرف میزدم میگفت تو یه سری کارا رو انجام میدی که حالت خوب شه ولی جوری انجامشون میدی که روتین شده برات!و دیگه اون بازخوردی که منتظرشی رو نمیده (برداشتم از حرفاش اینا بود )
با خودم فکر کردم :))) دیشب خیلی فکر کردم!
مثالی که از روتین بودن ارشیا زد ، غذا خوردن بود!
من همیشه غذامو با عشـــــق میخورم (یا میخوردم؟)! <--- این فکری بود که دیشب درگیرش بودم!! یه غذا خوردن ساده :))اره شاید مسخره بیاد! ولی واقعا میخواستم ببینم من همون مبینام که با یه بستنی خوشحال میشه؟؟ پس چرا وقتی ناراحت بودم برا خودم بستنی نخریدم؟؟ چرا غذا درست نکردم!؟ چرا سنتور نزدم!؟چرا چایی دارچین نخوردم؟ چرا قدم زدن رو انتخاب نکردم به جای خرید کردن!!؟؟
میدونی بازم به همون حرف شجاعی میرسم که میگفت من خیلی دچار برچسب خوردگی میشم!!!
داستان اینجاس که من خیلی گاردم بازه شاید!همش منتظرم ادما بهم فیدبک بدن!و بدون اندکی فکر میپذیرمش!!!!میگم اره راست میگه!
خب د لامصب یکم فکر کن! ببین واقعا راست میگه یا عینک نیاز داره یارو؟؟یا شاید مغزش خرابه!شاید اصن اون همه زندگیتو نمیدونه و داره یه چیزی میگه!چرا قبول میکنی یهو؟فکر کن بهش شاید مثلا ۶۰ درصد حرفش درست باشه ولی ۴۰ درصد نه! میخوام بگم حتی صفر و یکی هم نیست!!!
اینکه هوتن برگرده بگه تو ادم حرفه ای نیستی! <--- برچسب!
اینکه احسان بگه نجابتت کمه ! <--- برچسب
اینکه ارشیا بهت بگه اجتماعی/برونگرایی <--- برچسب ( میخوام بگم الزاما برچسب ها بد نیستن)
اینکه سحر بگه مهربونی <--- برچسب!
و هزاران مثال دیگر ....
اقا
مسئله همینجاس این صفت ها هم صفر و یکی نیستن! مثلا من ۱۰۰ درصد برونگرا نیستم!شاید ۲۰ درصدم درون گرا باشه!
شاید ۸۰ درصد مهربونم ولی ۲۰ درصد مواقع نیستم!!
اهان اهان ببین ! پس شاید تو در مواجهه با هوتن غیر حرفه ای بودی!یا عینک هوتن خرابه اصن!اون که شرایط منو نمیدونه! یا منو کاملا نمیشناسه یه حرفی زده! الان من باید فکر کنم دیگه نمیتونم کار کنم؟!دیگه تمومه!؟
یاده حرف خودم افتادم که به مامانم زدم! بهش گفتم یه وقتایی هم احسان باید جواب رد بشنوه!قرار نیست همیشه ادم به هر چی میخواد برسه!قرار نیست همه مطابق دلخواه من رفتار کنن!
شاید لازمه صدرا به من بگه نه الان وقتی برای حرفای مشاوره ای نداریم!شاید نه! حتما لازمه!!
نه به ادما تفنگ بده که بزارن رو شقیقه ات تا تو مجبور باشی هر چی میگن گوش کنی! نه اینکه تفنگ رو تو بگیری سمتشون!
اقا یه دقه اون تفنگو بزار کنار اصن :))))))))
صلح و ارامش چشه مگه!؟
سوال اصلی اینجاس؟ دوست داری مبینا چه جور ادمی باشه؟ از امروز ۱۰ تیر! دوست داری چجوری بکشیش؟!ظاهرش!باطنش!رفتارش!
خیلی قسمت های مختلفی هست!
مثلا اینکه چقدر اپن مایند باشی؟چقدر فرق کنی با خانواده! اوکی طرز فکرشونو نمیپسنذی؟قبول! ولی خط قرمز های تو چیان؟؟نمیشه همه چی ولنگ و باز باشه که! حتی شاید خطوط صورتی هم نیاز داشتی :)))خطوطی که برا بعضی ادما قابل رده واسه بعضیا نه!
من خط قرمز دارم؟؟!
ف ا ک نمیتونم بهش جواب بدم! و دقیقا مسئله همینه!
چقد دوست داری ظاهرت لش باشه ؟ :)))) انقد لش که شبیه بقیه شی؟ چرا باید منتطر باشی بقیه بهت بگن مانتوت کوتاهه یا بلند؟!خودت چی فکر میکنی؟خودت چی دوست داری؟!اینکه تو دانشگاه چطوری باشی؟!لاکت چه رنگی باشه!!
ف ا ک !!!! ببخشید که انقد از این کلمه اسفاده میکنم! ولی من خیلی به بقیه اهمیت میدادم!!!!! مثلا اینکه موهام کوتاه باشه یا بلند! از همه نظر میخوام! خب خودت با کدوم حس بهتری داریییییی؟! :/ تو خودت باش ، مبینا باش! بعد ببین کی مبینا رو میخواد!!! نه این که مبینا رو بر اساس بقیه بسازی ! لعنت بهت دختر :)))
به یه چیزایی عمل میکنم که فکرا میدونم درست نیست!ولی میخوام بگم نه من فکرم بازه! :))) خب ر ی د م :))))برا همین حس بد میگیرم!!!
نیاز نیست همه چیز رو به همه کس گفت تا تو رو بپذیرن! نیازه تا ادما خودشون تو رو بشناسن!!! یکمم اونا زحمت بکشن هوم؟!تو هم به سوالاتشون پاسخ بده :) و کمک کن به شناختشون! با صداقت! ولی یادت باشه میتونی یه وقتایی بگی که نمیخوای یه سری چیزا رو بگی!!! و این حق توعه! :)
اخلاق! من خیلی گرم میگیرم ! فکر میکنم باید با همه دنیا دوست بود! ولی راستش مبینا اینجوری که تو فکر میکنی نیست!نباید باره اول با تمام ادما اونقدر فرندلی باشی!!!!خود باش ولی نیاز نیست خیلی هم راحت باشی! گاهی ناراحت بودن هم خوبه :)))))))
ادما همیشه خوشحال نیستن ! گاهی پ ر ی و د هم میشن بالاخره :))) اعصابشون میره! پس حق داری گاهی فقط گاهی بد اخلاق باشی :)
ولش کن این حرفا رو!
میخوام به خانواده اهمیت بیشتری بدم!درسته من چیزی نیستم که اونا میخوان! ولی خانوادمن! میخوام دوباره شروع کنم بهشون زنگ بزنم و بگم دوست داشتم صداتونو بشنوم!! بگم دل تنگشونم! :) دلتنگ دستپخت مامانم که منو به این وضع از چاقی دراورد :)
درسته دعوا دارم درسته میخوام برم درسته دخالت میکنن! ولی این من بودم که اجازه این کار رو دادم! از الان به بعد اوضاع فرق داره :)
میدونم تغییرات بیشتری دارم..و اپدیت ورژنم داره هی تکمیل و تکمیل تر میشه :)))
مرسی از دوستام که صبوری میکنن با وجود تمام رفتار های عجیب و غریب این مدتم :)